۱۳۹۶ بهمن ۱۸, چهارشنبه

هذيانگويىِ ناشى از تب انقلاب اسلامىِ ٢٢بهمن ٥٧


 نیکروز اولاد اعظمی
هذيانگويى هاى تنيده و بافته به تارهاى اسلام كه بتبع مى تواند معذوريت "حفظ نظام اسلامى" هم در پى داشته باشد (خصوصن اگر چنين نظامى مطابق فلسفه "كمال مطلوب"افلاطونى عافيتگاه اسلامىِ هميشه جاودان قلمداد شود) يك نوع اش را در همين چند روز اخير بر سر گور آن بيدادگر تاريخ معاصر مان شاهد بوديم كه گفته شد:
"هیچ‌کس از نور به ظلمت گذشته بازنمی‌گردد." سخن روشن است "جمهور" اسلامى، "نور" است بر "ظلمت". اما از آنجا كه تب بالاى بيمار ما بر اثر  دلدادگى به معشوق خود انقلابِ اسلامىِ واپسگرانه، منجر به هذيانگويى در كنار گور بنيانگذار بيدادگر حكومت شيعى و استبداد دينى شده در نتيجه نبايست شگفت آور باشد از اينكه هذيانگو، استبداد دينى اش را همچو "نور" بر "ظلمت" بفهمد و به همين ترتيب به افكار عمومى القاء نمايد.

استبداد دينى اى كه از هيمه فرهنگ اسلامى ما مشتعل شد و هستىِ ملت، آزادى دينى و شهروندى ما را كه تازه داشتيم طعم آن را مى چشيديم سوزاند و بر خاكستر آن با آغازى از كُشتار دينى، اعدامهاى دستجمعى و اعدام در ملاء عام و اعدام كودكان، جامعه اى بيروح با آدمهاى به "امت" مبدل شده بنا ساخت كه تازه نيمى از اين آدمها، نصف نيمى ديگر به حساب مى آيند. و بموازت همين و به قيمت تنگدستى مردم، براى حزب الله و حوثى ها اسلحه و پول مى فرستند و پول و ثروت مردم ايران را براى حفظ اسد در قدرت هزينه مى كنند در حاليكه بر طبق آمار خودِ حكومت، ١٠ميليون ايرانى زير خط فقر زندگى مى كنند يعنى به لحاظ گرسنگى كشيدن اورژانسى هستند. و بر اثر چنين "نور" اسلامى كه همه ى خطوط جامعه از  جمله فرهنگ، اجتماع، ادبيات، اقتصاد و سياست را به خطوط شعاع خود در آورده، در نتيجه ايران امروز  به هر چيز مى تواند متشبه باشد جز يك جامعه نُرمال. اگر باورتان نمى شود پس رجوع كنيد به مطلبى در سايت "ايران امروز" با عنوان "چرا عصبانى ترين مردمان جهان معرفى شديم؟" كه پژوهشى است از سوى موسسه گالوپ. آرى، حاصل "نور" اسلام و نظام استبداد دينى، ايرانِ ويرانه و مردم مسخ و از هستى ساقط شده است و اين ظلمت اسلامى است كه جانمايگى و جانسختى اش را از قدرت فرهنگ اسلامى ما مى گيرد.

از روى نادانى و خبط دماغ يا منافع يا هر دو باهم است كه "جمهور" انسان ستيز و خصوصاً زن ستيز ِ اسلامى، "نور"ى بر "ظلمت گذشته"، قلمداد مى شود. و البته بر پايه نفس معيار اسلامى بر نظام سياسى ايران، مى توان به وى حق داد تا بر ترازى از ارزشهاى انسانى همچون رعايت حقوق زنان در گذشته خط بطلان كشد. مسئله بر سر تمايز ارزشهاست. ارزشهاى اسلامى اى كه در اين جمهور دينى، زن و بدن زن همچون متاعى ايست در مطاع مردانه. و نيز ارزشهايى كه زن بعنوان يك انسان در كنار مرد با وى بالحاظ حقوق مدنى و همه عرصه هاى ديگر برابر بوده و اختيار تن خود و نحوه پوشش خود را دارد. در كشور اسلامى زن از منظر شرع اسلام هيچ حق و حقوقى ندارد و الحق كه "جمهورى" روحانيون شيعى -بخوان استبداد دينى/شيعى-خوب در  در اين ٣٩ سال بر طبق آن عمل كرده و نيمى از انسان ايرانى را به شلاق خصم خود به انسان درجه دوم تبديل كرد. و عجيب نيست كه رئيس جمهور گستاخ اين نظام ظلمانى (نظامى كه اساس يك جامعه نُرمال را مخدوش و مسخ كرد)، گستردگى ظلمات حكومتش را  "نور"ى بر "ظلمت گذشته" بخواند يا بفهمد و از اعماق آن خبر از جوش و خروش حقوق شهروندى دهد. حكومتى كه از قِبل يك انقلاب واپسگرانه، ما را از عزت ملت و شهروند شدن به ذلت و حقارت امت فرو كشاند و بطور سيستماتيك خشونت را در حق زنان، در حق اقليت هاى دينى و قومى و همچنين دگرانديشان اِعمال مى كند. در دشت هاى خشك ظلم و ستم آخوندى و استبداد دينى انتظار باران اصلاحات داشتن، اگر تبهكارى نباشد از روى نادانى است.

رويدادهاى تاريخ هر قلمروى در نقش هاى انسان/مفهومى اش تجاربى است از كردار آدمى كه برخى از آنها بعنوان سرمايه ارزشى، اصالت خود را در شرايط جديد متناسب با تمايل نوع زيست آدمى حفظ مى كنند. و تكاپو و تلاش آدمى مى شود در مسير كشف شيوه هايى براى بهتر زيستن كه اين روند، متمايل و معطوف است به گوهر و وجدان آدمى به مثابه طبع آزاد. مانند آزادى اديان در ايران باستان و برابرى حقوق مدنى زن و مرد در نظام پيشين كه هر دو مورد ارزشهاى خود را در جهان امروز حفظ مى كنند. "جمهورى" اسلامى بر طبق ارزشهاى خداى اسلامى در طى ٣٩ سال با اين دو مورد با خشونت تمام رفتار كرد. اينكه مى گوييم بر طبق ارزشهاى خداى اسلامى عمل كرد منظور مان روشن است و آن اينكه اسلام دينى جهانى و آخرين دين است كه بنا به اعتراف عبدالكريم سروش خدا وعده استقرار آن را بر روى زمين داده. معناى وعده خداى اسلامى اينست كه صرفن و مطلقن اين دين حق است و بقيه ناحق. حقانيت اين دين هم در يك رابطه ميان "رب و عبد" بر مسلمان حلول پيدا مى كند. الگوى "امت و امامت" كه على شريعتى تجويز نمود نيز در سازگارى با آن است. امت كسى ست كه امامت بر وى دلالت كرده و بر تقديرش تام الختيار است و در چنين رابطه اى فرد به مثابه آزاد از قيد و بند زيستن نتواند. و از آنجا كه زن در اسلام نصف مرد به حساب مى آيد در نتيجه مرد بر وى مسئول  و سرپرست است نتيجتن اينكه "جمهورى"اسلامى در هر سه مورد درست منطبق با وعده خدا و ارزشهاى اسلامى اش در اين ٣٩سال از تأسيس اش عمل كرده. براى نفوذ و گسترش اسلام شيعى در مناطقى از خاك جهان بر حسب وعده خدايش عمل كرده و بر آزادى اديان و آزادى هاى فردى بطور مداوم از طريق توجيه ايدئولوژيكى و سياسى تاخته، ايرانى شهروند بوده را مبدل به امت و همچنين زن را تابع اميال مرد كرد.

 گذشته ارزشهاى تاريخى و فرهنگى ما تيرگى اش به ميزانى ست كه درخشندگى اش فقط مى تواند در استثناء بگنجد. درخشندگى اش به ميزان و ميدانى نبوده تا بتواند نظام سياسى ايران را متحول سازد. و اگر بتوان كورسويى از تمايل عقلى و فكرى را در تاريخ و فرهنگ ما يافت اما همين هم تحت قيمومت دين بطور عام و اسلام بطور خاص در آمده بود. چه آنجايى كه امام محمد غزالى بر عليه نشر فلسفه عقلى يونان در نزد ايرانيان در كتاب "تهافت الفلسفه"خود حكم و فتوا صادر مى كند و چه آنجايى كه ايرانيانى همچون ابن سينا فلسفه يونان و فلسفه ارسطويى را در اسلام بى سيرت مى كنند و به "فلسفه" اسلامى اهتمام مى ورزند. شالوده فلسفه و فلسفى انديشيدن را آزادى و آزادگى مى سازند. در فقدان چنين فلسفه عقلى به مثابه آزادگى در فرهنگ و ادب و تاريخ  ما بوده كه هيچگاه فرديت به مثابه فرد آزاد در جامعه و مالاً بعنوان اساس حقوق شهروندى در نظام سياسى ما پا نگرفت. اما حضور برخى ارزشهاى انسانى (هر چند بدون پشتوانه آزادگى)، چه در گذشته هاى دور و چه نزديك، در تخالف با ارزشهاى انسان مدرن نيست مانند آزادى دينى در دستگاه سياسى شاهنشاهى هخامنشيان و خصوصاً در دوره كوروش و همين رويه بعلاوه بسيارى از عناصر ارزشى/ انسانى/سكولار ديگر در ٥٥سال از دوران پهلوى ها كه نمونه اى از آن را در رعايت حقوق زن در اين دوران بر شمرديم. و اينها مطالبات امروز ايرانيان هستند كه از آن بناى يك جامعه هنجارى منهاى حقوق ويژه براى كسى يا ملجأيى، ساخته مى شود.اين هر دو اصالت ارزشى وجه مهم اعلاميه جهانى حقوق بشر هستند و در رژيم پشين بعنوان ارزشهاى حقوقى و جهانشمول رعايت مى شده. اينها منبعث از ارزشهاى سكولار هستند وليكن اين جمهور دينى بواسطه ارزشهاى اسلامى بر آنها تاخت و بر صورت زن ايرانى اين نماى زيبايى زندگى اسيد پاشيد و اقليت هاى دينى را از مناسك دينى شان باز داشت، به زندان افكند و در واقع زيست اجتماعى شان را ساقط كرد. دگر انديشان كه جاى خود دارد.

 حقوق فردى زنان و اختيار بر شئون زندگى خصوصى و عمومى بعنوان ارزش گرانبهاى انسانى كه در دوران پهلوى اول و دوم رعايت مى شده و نيز آزادى مذهب كه پيش از اسلامخواهى ما در ايران باستان مرسوم بوده همچنان ارزشهايى هستند كه در قالب حقوق بشر و  تمدن مدرنيته مى گنجند. اين ارزشها صرفن متعلق به گذشته نيستند بلكه امروزى اند و عجين شده با تمايلات و رفتارهاى انسان امروزى.  فقط از انسان مؤمن و مقفول همچون رئيس جمهور دينى اين نظام بر مى آيد كه اينها را "ظلمت گذشته" بداند در حاليكه "ظلمت گذشته" همان تيرگى ها و جهالت اسلامى است كه هزار و سيسد سال فرهنگ ما را در نورديد و بر آن چيره گشت و هر نوع روزنه اى از معيار و سنجش عقلى و انديشه هاى سياسى را مانع شد و در فراز و نشيب هاى تاريخى خود بالاخره بطور رسمى و حقيقى در ٢٢ بهمن ٥٧، ما را كه تازه طعم شهروند شدن را مى چشيديم با فروريختن بهمنِ  انقلاب دينى بر جامعه ايران، به مسلخ رابطه و مناسبات "امت و امامت" على شريعتى منجمد كرد.

اگر آن دو وجه ارزشهاى انسانى مذكور برآمد نموده در دو مقطع از تاريخ پيش و پس از اسلام ما در محتواى نظام سياسى تبلور پيدا كرد و امروز جزء مهمى از ارزشهاى بشرى و جهانشمول در قالب سكولاريسم كه شالوده مستحكم تمدن مدرنيته غرب است ، ظلمت گذشته" به حساب مى آيد پس به حكومت اسيد پاش شما بر زيبايى هاى زندگى را چه بايد گفت؟ پس ٣٩ سال غل و زنجير و داغ درفش بر اقليت هاى دينى را چه بايد گفت؟ پس به كُشتار دگر انديشان كه از سوى حكومت دينى تان بى وفقه ادامه داشته را چه بايد گفت؟

نيكروز اعظمى

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر