۱۳۹۶ آبان ۱۳, شنبه

نیستگرایی و بقای نظام!


دکتر فیروز نجومی
در این تردیدی نیست وضع موجود برای مردم ایران بسی سخت و دشوار گردیده است. تمام شواهد، از جمله روی کار آمدن دانالد ترامپ در امریکا حاکی از آنست که روی بوخامت نهاده است و حتی بیش از این سخت و دشوارتر نیز خواهد گردید. بار گرانی و بیکاری، کاهش نیروهای تولیدی، بازار کساد داد و ستد، غارتهای بزرگ و اختلاس های میلیاردی، فقر و فساد روز افزون و عقب ماندگی، مادر همه تیره بختی ها و مصائب اجتماعی، نیز تخریب محیط زیست، خشکی رودخانه ها و دریاچه ها در نتیجه ندانم کاریهای "مجتهدین" حوزه ای و دانشگاهی، دیر زمانی ست که اقتصاد کشور را بورشکستگی کشانده است.
این بدان معنا ست که آتشی که در حکومت اسلامی در پس خاکستر نهان گشته است به بیرون سر باز کرده است. در شرایط کنونی در چندین نقطه شعله بر کشیده و از التهابات و نا آرامی هایی خبر میدهد که بطور روز افزونی از دل نظام خروج خواهد یافت. مالباختگان، دیر زمانی ست که دست باعتراض و تظاهرات زده اند. مطالبات آنان بسی بسیار جدی ست. از این نقطه نظر معلمان، کارمندان، کارگران کارخانه های فعال و هم تعطیل شده، دارای مطالبات و خواست هایی هستند که با سرکوب و خشونت روبرو شده اند . با این وجود، شکایتها، خشم و نارضائی های اقشار بسیار وسیعی در جامعه یا هنوز در پس خاکستر نهان اند و یا اگر خروج یافته اند، صدای شکوه شان بگوش کسی نرسیده است و یا فرصت ندادند که برسد.
بقدرت رسیدن دانالد ترامپ در امریکا اوضاع پیچیده جهان رابسی بسیار پیچیده تر کرده است، بویژه زنگ خطر را برای حکومت اسلامی بصدا در آورده است و حضرت ولایت را که رهبری "دلواپسان" و منتقدین "برجام " را بعهده داشت، وا دار ساخته است که بدفاع از برجام بپردازد و بحمایت رئیس جمهوری برخیزد که دیر زمانی بود، به وی با سوء ظن و شک و تردید مینگریست. شرایط بد اقتصادی، پیشروی نظام را در منطقه بخطر انداخته است. اما، سبب آن نشده است حکومت ولایت که خود را "مقدس " و ماورایی میبیند، رویای امپراتوری "اسلام شیعی" را از سر بیرون کند. 
بعضا، از سر اشتیاق مرگ نظام را پیش بینی میکنند، چنانکه گویی، تا فروپاشی آن چندان فاصله ای نداریم. بگذریم که بیش از 38 سال است که چنین انتظار میرود. حال آنکه نظام بگونه ای بنا نگردیده که به پیش برود و بآینده بنگرد، آینده ای که اقشار وسیعی در جامعه در رفاه و آسایش بسر برده و نه تنها اولیه ترین نیازهای مادی برآورده شده باشد بلکه از نعمت ابتدایی ترین حق و حقوق بشری هم بر خوردار باشند. آینده، برای علما و فقها در گذشته است. آنها در پی دگرگون ساختن جامعه نیستند بگونه ای که بتوانند آنرا در ردیف کشورهای پیشرفته در صنعت و تکنولوژی جدید قرارداده و تا مقام چنین و کره جنوبی بالا بکشند. تحولاتی که در جامعه صورت گرفته است یا نتیجه ضرورت بوده است، یا بسود، مستقیم یا غیر مستقیم قشر ممتاز جامعه، قشر "روحانیت،" و یا کار گزاران آنها، رده های فوقانی بورکراتها و تکنوکراتها، و قشر دلالان و بازاریان و اصناف، بوده است. 

اما، همانگونه که روحانیت از گدایی بشاهی رسیده است، بسادگی میتواند، از شاهی بگدایی باز گردد، نه به 38 سال گذشته بلکه به 1400 سال پیش از این، یعنی به زندگی بادیه نشینی، زندگی پیامبر اسلام و امامان که الگوی زندگی روحانیت است. این بدان معناست که روحانیت با فقر و محنت و عقب ماندگی، با بیکاری و گرسنگی سر جنگ ندارد. با آنها همزیستی میکند، ذاتا با آنها همگنی دارد. این باور که اگر تحریمات اقتصادی، ادامه مییافت رژیم اسلامی فرو میریخت، ناشی از عدم شناخت از سرشت فقاهت است، چنانکه گویی نظام ولایت بر بنیان عقل محاسبه گر، معماری گردیده است که انحراف از قواعد آن نظام را با خطر سقوط مواجه نماید. حال انکه نظام ولایت اساسا بر بینان عقلی بنا گردیده است که تابع "شریعت" اسلامی ست، یعنی عقلی ناتوان از محاسبه گری، عقلی که میتوان آنرا عقل "اجتهاد" نامید. عقل اجتهاد مستقل از قواعد و مقررات شریعت، قواعد ومقرراتی مثل "حرام " و "حلال،" "مکروه" و "مستهب،" "مطهر" و "نجس،" نمیتواند وجود داشته باشد. 

قشر روحانیت که دست پروده حوزه های علمیه بوده و حرفه خود را از "طلبه گری" آغاز کرده اند، خود پیوسته از خیل بیکاران بوده اند. فقرو ومحنت و گرسنگی در منظر آنها، "رحمت " است، نه زخمی بر بدن جامعه انسانی. آنها در "تبعیت " و "تقلید" از امام امامان، امام علی که بنا بر روایات بسیاری با یک خرما در روز شکم خود را سیر مینمود و بر روی پوست شتر بخواب میرفته است، آروزی زندگی مشابه ای را در سر میپرورانند. چندان تعجبی ندارد اگر روحانیت جاه وجلال و جبروتی که در نتیجه بدست آوردن "غنائم" جنگی و غارت و چپاول ثروت مردم را که حق خود میدانند، از دست بنهد و با کم و ناچیز بسازد و ملت را نیز باین ترتیب بخاک سیاه بنیشاند. سردار قاسمی در سخنرانیهای اخیرش تاکید بسیار دارد که نظام آماده است هزاران هزار "شهید" تقدیم اسلام کند. او دروغ نمیگوید او نماد "نیستگرایی،" هستی را در نیستی و نابودی میجوید.
نه اینکه رژیم با مقاومت روبرو نشده است. این رژیم از آغازین لحظات صعود بر مسند قدرت با مقاومت روبرو گردیده است. اما، همه را به بخاک و خون کشانده است و یا به تسلیم و اطاعت واداشته است. جنبش غول آسائی که به جنبش "سبز" معروف گردید، جنبشی که از زیر زمین جوشید و در اندک مدتی باقیانوسی متلاطم تبدیل گردید، تحت شمشیر ولایت، فرو نشست و منفعل گردید. با این وجود، زنان پس از گذشت 38 سال هنوز بطور روزانه با رژیم دین دست و پنجه نرم میکنند. در حالیکه از همان آغاز انقلابیون، بویژه احزاب و سازمانهای انقلابی چپ خود را بآغوش روحانیت انداختند بآن امید که پوزه امپریالیسم جهانی را بخاک مالیده و "خلق" ایران را آزاد سازند. 

آری زنان امروز اولین قشری بودند که در برابر رژیم دست به مقاومت زدند و هنوز هم. زنان توانسته اند بنا بر اراده خود تغییرات بسیاری در تعریف و شکل حجاب بوجود آورند و برغم یکه تازی های نیرویی تحقیرکننده "ارشاد،" حجاب را دگرگون سازند. واقعیت، اما، آنست که حجاب هنوز هست و بر زندگی زنان سلطه افکنده است.
تردیدی نیست که شرایط رکود و فرو رفت اقتصادی، به توسعه نا محدود مصائب اجتماعی، می انجامد، مصائبی همچون فساد گسترده از رشوه خواری و رانت خواری و کلاه برداری و حقه بازی و قاچاق مواد مخدره گرفته تا توسعه بی سابقه اعتیاد و تجارت جنسیت و روسبیگری در خدمت بر آورد ابتدایی ترین نیازهای شخصی و خانوادگی. بر اینها و بسیاری از رفتار های دیگر، باید افزایش جرایم جنایی، قتل و جنایت و سرفتهای مسلحانه و نا امنی را نیز اضافه نمود. تا زمانیکه نظام راهکار همه مسائل و مصائب اجتماعی را در خشونت می بیند، تا زمانیکه نظام خود، از ارتکاب هیچ جنایتی رویگردان نیست، بعنوان مثال وقتی که در پاسخ به مقاومت زنان در برابر حجاب با بکار گیری ابزار «امر بمعروف و نهی بمنکر،» و سازمان "ارشاد" و نیروهای انتظامی، نا امید شده و شکست میخورد، آنگاه باسید پاشیدن بصورت زنان مبادرت مینماید تا از نافرمانی آنان انتقام ستانی نمود و آنها را به تسلیم و اطاعت وادارد، تا زمانیکه نظام، میگیرد و میزند و زندانی میکند و شکنجه میدهد و هر روز بساط اعدام را در معابر عمومی بر پا میدارد و خودی های سابق را باسارت خانگی در میآورد، چندان دلیلی وجود ندارد که نظام ولایت 38 سال دیگر بهمین گونه تداوم نیابد. آنهم برغم، افزایش تعداد تظاهرات و اعتراضات ناشی از منافع صنفی. البته که نظام همه آنها را بمحض ظهمر تحت کنترل قرار میگیرد و آنها را پیوسته ایزوله نگاه داشته و از بهم پیوستن آنان بیکدیگر تا کنون جلوگیری کرده است.
روشن است که تا زمانیکه پیوستی بین اعتراضات و مطالبات اقشار و گروه ها و طبقات مختلف جامعه بر قرار نگردد و در وجود دشمنی مشترک تبلور نیابد، همبستگی لازم برای براندازی نظام بمنطه ظهور نرسد. مضاف بر این تا زمانیکه تظاهرات و اعتراضات صنفی و غیر صنفی، از داشتن یک "رهبر،" و یا سازمان و نهادی برخاسته از میان مردم، محروم نگاهداشته شود، چیزی نیست که بتواند نظام را تهدید بفروپاشی نماید. بی دلیل نیست که ما از یک دوران فراونی رهبر، بدوران قحطی رهبر رسیده ایم. چرا که نظام نه تنها رهبرانی که از دوران شاهی بجا مانده بودند نابود کرده است بلکه هر آنکس که دارای کیفیت رهبری بوده و به سامان دهی تظاهرات و اعتراض همت ورزیده است مورد شناسایی قرار داده یا آنها را نابود ساخته و یا بقل و زنجیر کشیده است.
بعضا، واکنش نظام را در پاسارگارد در روز صدور منشور کورش کبیر، واکنشی میخوانند از سر ترس و زبونی. در حالیکه نظام نشان داد که هیچ ابائی هم ندارد که قبر کورش کبیر را بحصر در آورد و بیابانها را از هواخواهانش تهی نماید و باینترتیب از یک فاجعه سیاسی که میتوانست ارکان نظام را بخود بلزاند جلوگیری نماید. 
در مبارزه با استبداد مضاعف دین و قدرت، چاره دیگری باید اندیشید. اول از همه باید مماشت با دین و مظهر آن روحانیت را کنار گذاشت. حقیقت را باید پذیرفت که مصیبت و نکبتی که جامعه ما با آن روبروست، ناشی از دینی ست که مردم بدان باور داردند، دینی که متولیان آن از فرومایه ترین اقشار جامعه برخاسته اند. اخیرا از آقای داریوش شایگان نقل شده است که گفته است که نسل گذشته "گند " زده است، نه به آندلیل که با اسلام دوازده امامی که دین مردم است به مماشت پرداخته است بلکه بآن دلیل که جامعه تاب "تحمل" تغییرات را نداشته است. نسل شایگان، شاید "انقلابی ترین " نسل در تاریخ معاصر ایران، بآن دلیل گند زدند که عهد اتحاد با ارتجاعی ترین قشر جامعه، قشر فقاهت بستند، قشری که در طول تاریخ نیرویی بوده است باز دارنده جامعه از حرکت بسوی "بدعت " و نو آوری، نیرویی ذاتا "زمان" ستیز" و دشمن آشتی ناپذیر انسان خود ائین و آزادی. آری، نسل گذشته گند زده است بآن دلیل که به تنها چیزی که نمی اندیشید آزادی بود و قانونی در خدمت حفظ و بقای آن.
نظام ولایت، نظام شاهنشاهی نیست که با هزیمت شاه بنیان نظامی که بجا گذارده بود از هم فرو بپاشد. نظام ولایت تنها بر خشونت و یا شمشیر بنیاد گذارده نشده است بلکه بر شریعت و شمشیر طوامان بنیانگزاری شده است. شمشیر بر اساس شریعت است که سر بر زمین افکند، شریعتی که در سرشت ملت نهفته شده است و در آداب و رسوم، در باورها و ارزشهای جامعه تبلور می یابد. تا زمانیکه مردم، برضا یا بطمع، در مراسم نماز های جماعت شرکت میکنند، بزیارت امامزاده ها میروند، در سکواریهای ماه های محرم سفر، بعنوان فعال و یا تماشاگر شرکت میکنند، به حج میروند و حیوان قربانی میکنند، سفره های مقدس پهن میکنند، نذر میکنند و نذری میگیرند و بزیارت قبور امامان و امامزاده هایی میروند که هر روز بر تعداد آن اضافه میشود و سر انجام تا زمانیکه صدای اذان از گلدسته های مساجد بگوش میرسد، شمشیر اسلام با قدرت بر سر هرکسی که از تسلیم و فرمانبری سر باز زند فرود میآید. 
بی نیاز از گفتن است، که مخالفان را توان ستیز با شمشیر را نیسن. شمشیر را میتوان از کارآیی باز داشت اگر بنیان شریعت را برکنیم و از مردم بخواهیم ترک آداب و رسم و رسوم دیرینه کنند، از توهم شرعی برون آیند و از زیارت امامان روی برگیرند، از سکواری و اشکریزی، از اعتراف به خواری و حقارت خود در عبادات روزانه اجتناب ورزند. نظام ولایت، یک نظام ایدئولوژیک است، تا اصل و اصول این ایدئولوژی بچالش کشیده نشود و بنیانش متزلزل نگردد، متولیان آن با تکیه بر شمشیر سلطه آنرا تداوم میبخشند.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر