۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

ما

ما هم مشکل دموکراسی داریم وهم مشکل دولت عقلی

هاشم آغاجری

اعتمادآنلاین - نشست «اصلی‌ترین مسئله جامعه ایران در چهار نگاه» از سوی گروه مسائل و آسیب‌های اجتماعی انجمن جامعه‌شناسی ایران، گروه علوم اجتماعی انجمن اندیشه و قلم و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در این نشست هاشم آقاجری، محمدجواد غلامرضا کاشی و حسین راغفر به سخنرانی پرداختند.

به گزارش خبرگار اعتمادآنلاین، هاشم آقاجری که اولین سخنران این نشست بود در جواب اینکه مسئله اصلی امروز جامعه ایران چیست، گفت: «صحبت کردن درباره اصلی‌ترین مسئله جامعه ایران بسیار کار سختی است. به سراغ هر گروهی که برویم به این سؤال از زاویه‌ای جواب می‌دهد. اگر ازنظر اخلاق‌گرایان به مسئله ایران بپردازیم قطعاً بحران اخلاق مسئله اصلی جامعه ایران است. روانشناسان بحران روانی را به‌عنوان مسئله اصلی مطرح می‌کنند. اقتصاددانان مسئله اصلی ایران را فاجعه اقتصادی می‌دانند. کنشگران مسئله را در عمل عاملان و فعل فاعلان جست‌وجو می‌کنند و ساختارگرایان مسئله اصلی ایران را ساختارهای مشکل‌دار و مشکل‌ساز معرفی می‌کنند.»
او ادامه داد: «اگر به هر یک از این مسائل نگاه کنیم می‌بینیم که حقیقتی در هر کدام از آن‌ها وجود دارد و درعین‌حال نمی‌توان گفت که دقیقا کدام‌یک مسئله اصلی و اساسی ایران است.»
به اعتقاد آقاجری تعدد در مسائلی که هرکدام می‌توانند به‌عنوان مهم‌ترین بحران ایران بررسی شوند به دلیل انباشت بحران‌های حل‌نشده در طول 200 سال گذشته ایران است.
او گفت: «در طول 200 سال گذشته حل بحران‌ها، شکاف‌ها و تضادهای زیادی در دستور کار جنبش‌ها و فعالان جامعه ایرانی قرارگرفته است. مردم ایران دائم تلاش کرده‌اند که این مسائل و تضادها را حل کنند و علت اینکه ما هنوز و همچنان این پرسش را مطرح می‌کنیم که مسئله ما چیست و در جواب این سؤال از چندین بحران نام می‌بریم که هرکدام می‌توانند به‌عنوان مسئله اصلی مطرح باشند، این است که هیچ‌کدام از تلاش‌های جامعه ایرانی برای حل بحران‌هایش انجام داد به ثمر نرسید و همگی حرکت‌ها ناتمام ماند.»
آقاجری گفت: « وضعیت فعلی حاصل یک مجموعه از پروژه پروسه‌های تاریخی است که از هیچ‌کدام از آن‌ها به‌تمامی و با موفقیت خارج نشدیم و نتوانستیم با دستور تاریخی مناسب، همان لحظه تاریخی را پشت سر بگذاریم. درنتیجه ما امروز با انباشت مسئله روبه‌رو هستیم.»
او ادامه داد: «برخی از این تضادها و شکاف‌ها و گسل‌ها خفته است مثل تهرانی که روی گسل‌های خفته قرار دارد و هر آن ممکن است به لرزه دربیاید و برخی مسائل هم مانند گسل‌های فعال هستند مانند زلزله‌هایی که اخیراً داشته‌ایم.»
آقاجری به شرح ناتمام ماندن راه‌حل جامعه ایران برای حل بحران‌هایش اشاره کرد و گفت: «در برخی از لحظه‌های تاریخی که ساختارها ژلاتینی و منعطف می‌شوند عامل‌های انسانی به صحنه می‌آیند و مهر خودشان را با عمل و اراده و پای خودشان در خیابان‌های شهر به پیشانی تاریخ می‌زنند. تمام جنبش‌هایی که ما در برهه‌های تاریخ داشته‌ایم بر اراده عاملان تاریخی بروز کرده است. اگر قرار بود ساختارها به‌خودی‌خود عمل کنند ما همچنان در عهد آقا محمدخان قاجار بودیم اما درعین‌حال وقتی عامل‌های تاریخی و انسانی این عرصه عمومی را ترک می‌کنند، ساختارها به‌تدریج متصلب می‌شوند و سیستم خودش را بازسازی کرده و بر عامل‌های انسانی سلطه پیدا می‌کند. عوامل انسانی و تاریخ‌ساز هم به‌تدریج منفعل می‌شوند و کم‌کم احساس یأس می‌کنند. اگر مروری بر بزنگاه‌های تاریخی جامعه‌مان داشته باشیم می‌بینیم که پروژه اصلاح‌طلبی که در زمان پیش از مشروطیت از سوی نخبگانی همچون قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، میرزا حسن خان سپه‌سالار و... شکل می‌گیرد، شکست می‌خورد و طبقات پایین و خارج از قدرت احساس می‌کنند که باید کاری برای خودشان انجام بدهند و پروژه انقلاب مشروطه را شکل می‌دهند اما در میانه راه با کودتای رضاخان مواجه می‌شوند و این پروژه نیمه‌تمام می‌ماند. سپس در دوره محمدرضا شاه به‌محض اینکه جنبش‌ها شکل می‌گیرند و فعالان یکدیگر را پیدا می‌کنند مجدداً کودتایی شکل می‌گیرد و این پروژه هم ناتمام می‌ماند. پروسه بعدی که ناتمام و حل‌نشده باقی می‌ماند انقلاب سال 57 است.»
او ادامه می‌دهد: «ما در پیش از انقلاب اسلامی می‌کوشیدیم و تصور می‌کردیم با اصلاح دینی و تأسیس یک دولت دینی می‌توانیم بر تمام بحران‌هایی را که از قرن نوزده انباشته‌شده بود و هیچ‌کدام راه‌حل لازم را پیدا نکرده بود حل کنیم. این جنبش اصلاح دینی می‌خواست راه را برای حل مسئله باز کند اما وقتی ما این تجربه چهل‌ساله را می‌بینیم نه‌تنها مسائل گذشته را حل نکرد بلکه خودش موجب بروز و ظهور مسئله تازه‌ای شد یعنی با ادغام دین و دولت، دولت سازی و ملت‌سازی مدرن را دچار مشکل کرد. »
این استاد تاریخ اضافه کرد: «همچنین با تبعیض سیستماتیک که بین ایرانیان برقرار کرد بحرانی تازه شکل داد. در زمینه اقتصاد هم همین اتفاق افتاد و ما دیدیم که انقلاب 57 مسئله نوسازی اقتصادی را دچار بحران کرد چون فقه سنتی مسلط شد و می‌خواست که با رساله عملیه مسئله کار، سرمایه، روابط و مناسبات اقتصادی و مالی را حل کند. درنهایت هم این جنبش دموکراتیزاسیون را دچار بحران مضاعف کرد. اگر در انقلاب مشروطیت مشروطه خواهان می‌خواستند حقوق عرف را در متن بنشانند و حقوق دین را در حاشیه و می‌خواستند نهاد دین را از نهاد دولت جدا کنند تا از استبداد دینی و سیاسی جلوگیری شود اما در طول 40 سال گذشته سیستم فعلی سعی کرده فقه تحول نایافته را مانند یک لباس تنگ هزارساله بر اندام یک جامعه فربه در حال تحول و دینامیک بپوشاند و لذا ما امروز هم با مشکل دموکراسی روبه‌رو هستیم، هم با مشکل مدیریت علمی و دولت عقلی، هم با بحران حقوق شهروندی. به‌تبع با بحران ارزش‌ها و بحران هویت و بحران دینی هم مواجهیم. شاید دین هیچ‌گاه در طول تاریخ اسلام و تشیع به‌اندازه‌ای که امروز غریب است غریب نبوده است.»
او ادامه می‌دهد: «درنتیجه ما امروز با تضاد مردم‌سالاری و ولایت روبه‌رو هستیم یعنی ساختار قدرت ولایت و دموکراسی نتوانسته‌اند طوری باهم ادغام شوند که یک دست باشند. آخرین نمونه‌اش همین مسئله سپنتا نیک‌نام است. بنابراین ما باید از گذشته این درس را بگیریم که در یک تجربه، مردم باید به عرصه آمده و کاملاً سامان‌یافته برای پیگیری مسائل حرکت کنند. در درجه اول مسئله محور بودن این جنبش‌ها مهم است و در مرحله‌های بعدی سامان‌یافته و خودانگیخته بودنشان برای فشار آوردن به ساختارهای متصلب جامعه تا به آن‌ها آمادگی تغییر را بدهد.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر