۱۳۹۶ آبان ۱۳, شنبه

رقابت برسر آخرالزمان


کامران رامین
انتخابهای معرفتی ما، همیشه، چنانکه میباید، از گزینشهای ارزشیمان مجزا نیست و بسا اوقات نپسندیدن امری باعث میگردد تا به آن توجه نکنیم و یا دستکمش بگیریم و از توانش غافل بمانیم.
مسئلۀ مذهب مثالی از همین دست است، بخصوص در مورد آنهایی که ارادت چندانی به اعتقادات و مناسک دینی ندارند. مذهب، با وجود از دست دادن انحصار دیرینه اش در عرضۀ جهان بینی جامع و یاوری ایدئولوژیک به قدرت سیاسی، هنوز در این زمینه ها نقش آفرین است و در زندگانی بشر تأثیرگذار ـ داستان به هیچوجه محدود به جهان اسلام یا جمهوری اسلامی هم نیست.
در بارۀ رودررویی بین جمهوری اسلامی از یک طرف و ایالات متحده و اسرائیل از سوی دیگر، تحلیل های بسیاری عرضه شده و میشود. این رشته سر دراز دارد و جنبه های مختلف این کشمکش، موضوع کاوش های پرشمار خواهد شد. نقداً، در بسیاری از پژوهشهایی که میبینیم، بر خصیصۀ مذهبی حکومت فعلی ایران تأکید میشود و از جمله بر وجه آخرالزمانی سیاست جمهوری اسلامی، بخصوص محض ترساندن مردم از «رفتار غیرعقلانی» حکومت اسلامی و تقویت این هراس با شایعه پراکنی در باب کوشش این حکومت برای ساختن سلاح اتمی.
همین هوچیگری ها باعث شده تا برخی، بخصوص در بین ایرانیان، تصور نمایند که در مملکتشان با حکومتی مذهبی سر و کار دارند و در طرف دیگر با حکومتهایی غیر مذهبی که قرینه سازی غلطی است. تأثیر مذهب بر سیاست دو طرف دیگر دعوا نیز قابل توجه است، به حدی که شاید بتوان گفت که ما در جمع و در ورای کشمکش سه دولت، شاهد درگیری بین سه بینش مذهبی و در نهایت سه روایت رقیب از آخرالزمان هستیم. از این دیدگاه به مسئله نگاه کردن ما را مختصری از مقولات معمول تحلیل این کشمکش دور میکند ولی حداقل حسنش جلب توجه است به شباهت ها و تفاوت های رابطۀ سه طرف دعوا با مذهب؛ علاوه بر این، اسباب تنوع هم هست.
ترسیم دورنمای درست مطلب محتاج مقدمه ای راجع به فلسفۀ تاریخ است که مختصری انتزاعی است. این بخش خیلی طولانی نخواهد بود. راه دراز نیست و منظره هم دارد. حال اگر کسی حوصله اش سر رفت، میتواند مستقیماً برود سر بخش دوم
بخش دوم
بهای تکیه به مذهب
بعد از این سخنان کلی بیاییم بر سر سه مثالی که موضوع اصلی بحث است.

تقدیس
مقدس شمردن یک کشور یا نظامی که بر آن حاکم است، از قدیمی ترین شیوه های ارج بخشی است که میتوان در تاریخ سراغ کرد و هنوز هم که هنوز است، به رغم تحولات عصر مدرن، سکولاریزاسیون، لائیسیزاسیون و تمامی فرآیندهایی که بینش مذهبی را به طرق مختلف پس رانده است، رایج است و ثمربخش ـ چه به صراحت به کار گرفته شود و چه نه. جمهوری اسلامی و آمریکا و اسرائیل که موضوع بحث ما هستند، هر سه به ترتیبی خود را مقدس میشمارند و اینرا به صدای بلند اعلام نیز میکنند، ولی در هر سۀ آنها نوعی دوگانگی هست که درجات مختلف دارد. چون هر سه، در عمل، واحدهای سیاسی هستند، نه مذهبی، و ادامۀ حیاتشان تابع پیروی از منطق سیاست است. هرچند شیوۀ اختلاط مذهب و سیاست به هرکدام آنها چهرۀ خاصی داده.

اسرائیل یا به عبارت دیگر دولت یهود، اصلاً زایشش را مدیون صهیونیسم است که روایتی ایدئولوژیک و سکولار شده از مذهب یهود است. تقدیس این کشور در نهایت متکی است به این مذهب. این کسب اعتبار، هم از طریق معیار قرار دادن مذهب ساکنان اسرائیل توجیه میشود، هم با قرار گرفتن بر خاکی که در مذهب یهود ارض موعود خوانده میشود و هم با همراهی و همگامی اؤلیای مذهب با این طرح سیاسی که البته پذیرفتن هنجارهای مذهبی و به اجرا گذاشته شدنشان از سوی دولت، بهای آن است ـ روحانیت هیچ کجا خدمات مجانی نمیدهد. تمایل به مشروط کردن شهروندی اسرائیل به پیروی از آیین یهود، دنبالۀ منطقی برداشتی قومی مذهبی از کشور و ملت است.
در مورد ایران، داستان صورت دیگری دارد و مطلقاً به تأسیس کشور مربوط نمیشود. ایران در دو دوره، با ارجاع به مذهبی معین، مقدس خوانده شده است (ساسانی و صفوی) و رد این تقدیس را میتوان در فرهنگش یافت، ولی نکته این است که تأسیس این کشور به دلایل مذهبی و در قالب مذهبی واقع نگشته است. قالبش شاهنشاهی و سیاسی بوده و به همین دلیل هم بوده که توانسته از بابت مذهبی مداراگر باشد و از آن مهمتر، مذهب غالب و حتی رسمی خود را عوض کند و بر جا بماند. نطفۀ ایران با تعدد مذهبی و قومی بسته شده و از بابت زمانی، تقدم ایده آل سیاسی ایران بر ایده آل مذهبی که برخی کوشیده اند یا میکوشند به آن تحمیل نمایند، کاملاً بارز است.
و اما آمریکا. تأسیس آمریکا هم بعدی مذهبی دارد که معمولاً از یادها میرود. این کشور خاکی بود که پناهگاه مهاجران گریخته از تعقیب مذهبی شد و تقدیسش از این دیدگاه ممکن گشت که ساحل نجات بود برای برخی فرقه های پروتستان که در اروپا هدف آزار و سرکوب بودند. مسئلۀ آزادی مذهب در این کشور، در ابتدا شامل همین گروه های محدود بود و بعد صورت گسترده ای را که امروز شاهدیم، پیدا کرد. ریشۀ مذهبی آمریکا به آن دوران بازمیگردد و بسیار از استقلالش قدیمی تر است. آمریکا در حقیقت دو بار متولد شده، اول به صورت مستعمره و مذهبی و دوم به صورت کشور مستقل و متأثر از افکار روشنگری. دومی جایگزین اولی نشده، در حقیقت این دو لایۀ تاریخی و فرهنگی روی هم قرار گرفته است. ریشۀ تاریخی مهاجرت اولیه به آمریکا مذهبی است، ولی قالب حقوقی حیات مردم این کشور، نشان از عصر روشنگری دارد.
دوگانگی و در عین حال پیوستگی سیاست و مذهب آمریکا را باید در اینجا جست، در تولد دوگانۀ خودش. تنش بین خواستاری دخالت مذهب در زندگی روزمره و در سیاست این کشور و مخالفت با این امر که از ابتدای استقلال این کشور وجود داشته، در حقیقت تنش بین دو بخش از موجودیت تاریخی خود آمریکاست که به طور مزمن بروز میکند. این را هم اضافه کنم که تصویری که دولت آمریکا از خود به خارج عرضه میکند، بر میراث روشنگری تأکید دارد. مسئله با احتساب استقلال و قانون اساسی این کشور بی منطق هم نیست، بخصوص که این لایۀ دوم جذابیت آزادیخواهی دارد. لایۀ اول که چندان جذاب نیست، معمولاً در سایه قرار دارد ولی وجود و تأثیرش را نمیتوان نادیده گرفت....

ایران لیبرال

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر