۱۳۹۶ مرداد ۴, چهارشنبه

مم

مروری بر کتاب « سکولاریسم از نظر تا عمل »
اثر: محمد برقعی

روح اله حاتمی

نویسنده در فصل اول «مفهوم سکولاریسم در ایران» سعی می کند نشان دهد که سکولاریسم در غرب اکنون پس از چند قرن به یک سنت تبدیل شده است و هر یک از جوامع بر مبنای سنت های خود و تجربه های تاریخی شان به سکولاریسم عمل می کنند.

در واقع یک توافق کلی روی این مفهوم وجود دارد ولی وقتی حکومت ها می خواهند آن را در کشورهایشان اعمال کنند این عملکرد ها تفاوت زیادی با هم دارند.به دلیل همین تفاسیر مختلف از مفهوم سکولاریسم ما ایرانیان ناگزیریم تعریف و یقین خاص خود را با توجه به سنت هایمان از این مفهوم داشته باشیم. از همین رو وی به جست وجوی معانی و مصادیق سه مفهوم کلیدی سیاست، دولت (State) و حکومت (Government) [از هر سه واژه در زبان ما برای تعریف سکولاریسم استفاده می شود] می رود و سرانجام بدین می رسد که... تعریف سکولاریسم... جدایی کلیسا از state است، لذا به نظر می رسد شکل درست این شعار می باید «جدایی دین از حکومت» باشد. (سکولاریسم از نظر تا عمل، ص ۲۸) فصل بعد به «سکولاریسم و روند شکل گیری آن در غرب» پرداخته است. سکولار (secular) از گذشته در زبان های اروپایی در معنی متضاد sacred (مقدس) به کار رفته است و از «سکولار» برای افراد و سازمان هایی استفاده می شود که در مقابل امور ماوراءالطبیعی بر عقل انسانی و دستاوردهایش تاکید دارند. سکولاریسم بر آن است که با تخصصی شدن جامعه دین دیگر تنها نیروی تعیین کننده و سمت و سودهنده جامعه نیست، بلکه دین هم نهادی است در عرض (و نه در راس) دیگر نهادها مثل سیاست، آموزش و پرورش و علوم پزشکی. دکتر برقعی در ادامه این فصل به «روند عرفی شدن جوامع غربی»، فرانسه، اسپانیا و... پرداخته است. استفاده از «سکولاریسم» به ۱۸۴۶م در انگلستان بازمی گردد که ژاکوب هلی یاک یهودی سازمان «سکولاریست ها» را بنیان نهاد و کار خود را با نقد تورات آغازید. علم گرایی، جدایی اخلاق از مسیحیت، عقل گرایی، آزادی و عدالت سرلوحه های تئوریک سازمان «سکولاریست ها» بود. نویسنده در پایان فصل چنین نتیجه می گیرد که با توجه به چگونگی تولد و پیروزی سکولاریسم در جوامع غربی باید پذیرفت که چون سکولاریسم درونی و مورد قبول اکثریت جامعه ایرانی نیست نمی توان در عمل از ایجاد حکومت عرفی در ایران سخن گفت. در واقع در فرهنگ سکولار غربی با آنکه دین در جوامع بروز زیادی دارد و بسیاری مسیحی مومن اند مردم به احزاب دینی صرف (مثل حزب مردم مسیحی فنلاند) که می خواهند متولی امور دینی مردم باشند و دین را در کار دولت دخالت «مستقیم» دهند، روی نمی آورند. این عدم رو آوردن به احزاب دینی صرف که در واقع عامل اصلی تضمین گر سکولاریسم است، بنابر نوشته دکتر برقعی ناشی از سکولار شدن خود دین مسیحیت است که دیگر ادعای «رهبریت سیاسی جامعه» را ندارد ولی مذهب شخصی، روحانی و عرفی در غرب هر روز فراگیرتر می شود. اوضاع در خاورمیانه به کلی متفاوت است. در اینجا مذهب روز به روز حکومتی تر و سیاسی تر می شود. نویسنده در فصل سوم مسئله «اسلام و عرفی شدن» را بر می رسد. به نظر او با «حکومت پیامبر اسلام» از همان آغاز اسلام با حکومت درآمیخت، خلفای راشدین بنی امیه، بنی عباس و عثمانی به مثابه خلفا حکومت می کردند و سرانجام صفویه در ایران خود را حکومتی دینی و مجری شریعت وامی نمود. از همین رو امر حکومت و دین در اسلام آنچنان درهم آمیخته که مسئله جدایی این دو به ناگزیر ویژگی های غیرغربی باید داشته باشد. مسئله آمیزش فقه و حکومت در تاریخ جهان اسلام عرفی گرایان را به این نتیجه می رساند که در مورد مسئله عرفی شدن یک جامعه اسلامی تعیین تکلیف با نظام حقوقی آن یعنی فقه است. تفاوت های تاریخی میان نهادهای دینی غرب و جهان اسلام و نوع روابطشان با حکومت و قدرت سیاسی خود دال بر تفاوت ناگزیر «عرفی شدن» در میان جوامع اسلامی و غربی است. به رغم کلیسا که مستقیماً خود در اروپا حکومت می کرد در جوامع اسلامی روحانیت «عموماً» و «غالباً» در کنار مردم مسلمان ماند یعنی به مثابه یک نهاد منسجم مستقیماً وارد حکومت نشد. همچنین به زعم روحانیان و عالمان مسلمان، روحانیت مسیحی خود به علت همدستی و همراهی با حکومت های ستمگر متهم و محکوم شد. از سوی دیگر اسلام به رغم کاتولیسم دنیا و لذایذ آن را یکسره کناری ننهاد و آموزه هایش علیه مالکیت خصوصی و سرمایه داری هم نیست. دنیاگرایی (دنیوی شدن) و سرمایه داری (لیبرالیسم اقتصادی) در اروپا زمینه ساز پیدایش و سرانجام پیروزی سکولاریسم شدند.در فصل ۴ «حکومت در اسلام» دکتر برقعی این بحث را عنوان می کند مسئله حکومت در اسلام نه از دیدگاه تئوریک روشن است و نه در حیطه عمل رویه ای مشخص در تاریخ اسلام دارد. پس از رحلت پیامبر به نظر تشیع خلافت مسئله ای انتصابی است (غدیرخم). اما اهل تسنن اجماع و شورا را برگزیدند. پس از قدرت گیری معاویه بن ابی سفیان سران اعراب به حکومت سلطنتی گرائیدند. در زمینه الزام اطاعت از حکومت هم پس از مرگ چهار امام سنی _ که هیچ گاه روی خوش به حکومت نشان نداده بودند و هیچ گاه حاضر نشدند تا با حاکمان همکاری کنند- و همکاری شاگردانشان با «خلیفه» علمای سنی مذهب فتوا دادند که اطاعت از هر حاکم قدرتمندی «لازم» است. اما شیعیان معتقد بودند که حق حکومت کردن غصب شده است. با آغاز حکومت صفوی، رهبران تشیع، نظامی ایدئولوژیک و حقوقی تشکیل دادند که براساس آن علمای شیعه به نیابت از امام غایب حکومت را تفویض می کردند. در ایران طرفداران حکومت سکولار (جدایی دین از حکومت) طیف نسبتاً وسیعی را برمی سازند که اندیشمندان متدینی چون شادروان بازرگان سال های دهه شصت، آیت الله مهدی حائری در کتاب «حکمت و حکومت» و مهندس عزت الله سحابی در آن قرار می گیرند. این طیف عقیده دارند که هیچ کس حق ندارد حکومت اسلامی را به مردم به زور بقبولاند و دین چنین وظیفه ای را بر عهده کسی نگذاشته است. [...] و برقراری حکومت دینی از ضروریات دین نیست [...]. (همان صص ۲۵۸ و ۲۶۰) محسن کدیور هم که گاه در این طیف قرار می گیرد، بر معنویت و زبان مشفقانه دین تاکید دارد و بازرگان رسالت اصلی پیامبران را در بشیر و نذیر بودن آنان می بیند تا حکومت کردن. (همان ۲۶۴)

برقعی در فصل آخر کتاب خود با عنوان «به سوی عرفی شدن» ابتدا به بحث از روشنفکران غیردینی می پردازد. در زمینه نفی حکومت دینی احمد کسروی (ناسیونالیسم افراطی) و علی میرفطروس و آرامش دوستدار از پیشگامان این زمینه اند. در زمینه اثبات حکومت غیردینی به نظر دکتر برقعی کار زیادی صورت نگرفته، یعنی همان زمینه ای که کار اصلی روشنفکران غیردینی است. به نظر دکتر برقعی این روشنفکران برای ساختن جامعه ای عرفی باید مولفه های اصلی آن را از درون خود فرهنگ کشور فراهم آورند. وی در پایان با ارائه مثال ها و مصداق هایی به این جمع بندی کلی می رسد که جامعه ایرانی در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی کمتر به شریعت پایبند است و این خود زمینه عرفی شدن را در آن فراهم می کند. یکی دیگر از زمینه های عرفی شدن موضوعی تاریخی است، یعنی اینکه به نظر برقعی قبل از جمهوری اسلامی، ایران هیچ گاه حکومت دینی نداشته و از نظر مردم ایران حکومت امری دنیوی، غیردینی و عرفی بوده است و «نگاهی به شخصیت های تاریخی و ملی ما نیز نشان می دهد که فرهنگ ایران آمادگی وسیعی برای پذیرش یک رهبریت سیاسی و اجتماعی عرفی [سکولار] دارد. به نظر نویسنده همچنین زمینه های پلورالیسم دینی در فرهنگ ما وجود دارد. در خاورمیانه برای قرن ها ایمان و مذاهب مختلف عموماً همدیگر را پذیرفته اند. (به جز استثناهای تاریخی مثل قتل سنی های تبریز به فرمان اسماعیل صفوی) مداراجویانه با یکدیگر زندگی کرده اند، به زیست خود ادامه داده اند و جنگ میان دین ها تقریباً وجود نداشته است و این همه در اثر فرهنگ عرفانی موثر در خاورمیانه حاصل شده، تا جایی که در عمق وجدان مردم خاورمیانه باور بر پلورالیسم دینی تا حدی وجود دارد. و تمام این زمینه ها با هم راه را برای فرآوری جامعه ایرانی به سمت حکومتی عرفی و نه «ضددینی» باز می گشاید .
• چند نکته انتقادی
نگارنده بر آن است که مادر متن (mother _text)های اسلامی یعنی قرآن و احادیث صحیح و متواتر و همچنین سنت پیامبر و امامان (سنی و شیعه) با هر نوع نهادینه سازی دین به طرزی رادیکال مخالفند. این متون از هرگونه سلطه یک انسان یا گروهی از انسان ها _ سلطه سیاسی، اقتصادی، فکری و...- بر هم نوعانشان تبری می جویند و هرگز این باور را به خوانندگانشان القا نمی کنند که یک صنف ، می توانند بر سریر قدرت سیاسی _ اقتصادی جامعه مسلمانان به روش خود _ انتصابی تکیه زنند، البته به استثنای پیامبر و امام که به شکل ماهوی و حقیقتاً صالح ترین مردم برای هدایت جامعه به سوی خیر و آموزه های الهی است با این اشاره و تاکید که به هیچ وجه نمی توان به نبی و امام نام صنف داد. تئوکراسی برای خاورمیانه مفهوم و ارمغانی جدید از دل سنت حاکمیت کلیسایی است یعنی تئوکراسی به رغم خاورمیانه برای اروپا یک سنت بود که دولت های مدرن با نفی و تخریب آن ایجاد شدند. نگارنده در مورد این مسئله دیدگاه برنارد لوئیس در «مشکل از کجا آغاز شد؟» را می پذیرد که بر آن است یک «نهاد» که ادعای حق ویژه برای حکومت دارد، با سنت اسلام کاملاً بیگانه است. لوئیس در این کتاب توضیح می دهد که چگونه مفهوم «نهاد مذهبی» متاثر از اروپا در «نظام سلسله مراتب کلیسایی عثمانی» جوانه زد و بعد از سقوط امپراتوری عثمانی همین روند در خاورمیانه دنبال شد که دولت ها در آن عاملان سیاسی خود را با عنوان مرجع و مفتی منصوب می کردند. لوئیس به این فرآیند «مسیحی سازی اسلام در معنای نهادین» نام می نهد. بر این اساس نگارنده برابر نهاده «جدایی نهادینی (دین نهادی) از حکومت» را برای سکولاریسم پیشنهاد می کند. به نظر ما قرآن و سنت [بالاخص روش علی بن ابی طالب در نوع رابطه با سه خلیفه اول].
در زمان غیبت به آرا و خواست مردم گرایش دارند ولو آنکه مردم حکومتی بخواهند که در آن قوانینی جدای از قوانین سنتی جاری باشد بایستی به خواست آنان تن در داد (لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.)

روح الله حاتمی
منبع : روزنامه شرق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر