۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

ت

تقویت روحانیت لازمه ء « جدایی » است


رامین کامران
ما تاریخ را وارونه میخوانیم. داستانیست که از آخرش شروع میکنیم و به فصول قبلیش بازمیگردیم. فقط مردم عادی نیستند که از روزنۀ امروز به گذشته مینگرند، مورخان و محققان نیز چنین میکنند. تفاوت در آگاهی گروه دوم به این موقعیت است و کوشش آنها در مهار کردن این مشکل از ورای نقادی دائم گفتاری که در میان مینهند و پالایش آن ـ کاری که فقط در تنهایی و به صورت فردی انجام نمیپذیرد، بلکه وجهی جمعی نیز دارد. 

متأسفانه این سختگیری در همۀ موارد یکسان عمل نمیکند و انقلاب اسلامی ایران یکی از اینهاست. پرداختن به تاریخ کشورهایی که از جمع دول مغرب زمین بیرون هستند، همیشه با همان وسواس روش شناسانه ای انجام نمیپذیرد که در باب جوامع غربی معمول است. بخصوص که پیشداوری رایج در بارۀ این جوامع که در عبارت نه چندان روشن «سنتی» بودن آنها خلاصه میگردد، به نوعی آسانگیری و تکرار کلیشه های قالبی میدان میدهد. از اینها گذشته، در مورد انقلاب اسلامی دو عامل انقلاب و اسلام نیز وارد عمل میشود که یکی مدرن است و دیگری سنتی، یکی دنیوی است و دیگری ماورأالطبیعی. این دو، به نوبهُ خود، مانند دو منبع تقدس عمل میکند و لبۀ انتقادی ذهن پژوهشگر را کند میکند. آنچه ما از روز اول در این باب شاهد بوده ایم، نوعی فرافکنی موقعیت امروز ایران بر گذشته اش بوده و بازخوانی گذشته در پرتو امروزی که در میانه اش زندگی میکنیم. یا شاید به عبارت بهتر، افکندن سایۀ امروز بر گذشته و پوشاندن آنچه که در این گذشته با امروز هماهنگ نیست.

نگاه پژوهشگران متوجه است به یافتن دلایل اوضاع امروز در گذشته و در این راه معمولاً به دنبال یافتن نوعی تداوم هستند که گذشته را به امروز وصل نماید، ولی گاه جانب احتیاط را در این کار فرومیگذارند. نمونه ها کم نیست. یکی از افکار قالبی که در این میان رواج دارد، این تصور است که قدرت روحانیان شیعه همیشه بسیار بوده است و دستیابی شان به حکومت بر اثر انقلاب اسلامی، دنبالۀ منطقی این امر. گاه این سخن کسروی که به طعنه گفته بود ما یک حکومت به آخوندها بدهکاریم، به این صورت چاشنی گفتار میشود که گویی وی به جد چنین عقیده ای داشته است، و از این قبیل... آنچه از این دیدگاه نقطۀ گسل محسوب میگردد، قدرتگیری خمینی نیست که بیش از اتکا به عوامل ساختاری، زادۀ عوامل موضعی و گذرا بود، تاریخ تجدد ایران است که برای پیوستن سنتگرایی امروز به سنت دیروز، مزاحمت ایجاد میکند. نگاهی به مسئله بیاندازیم.

طی چند قرن، مشکل اصلی روحانیت شیعه ناتوانی در ادارۀ قابل قبول اقتدار مذهبی بوده و پراکندگی آن و به تبع ضعف ساختاریش در برابر اقتدار سیاسی. برای همین هم هست که گفتگوی بین دو طرف، صورت تثبیت شده نداشته و در درجۀ اول تابع ضعف و قوت قدرت سیاسی بوده است. تمایل روحانیت به دخالت در سیاست فقط از مدعاهای حقوقی اسلام که خمینی آنها را پایۀ نظریۀ ولایت فقیهش کرد، سرچشمه نمیگرفته است. در نظام قدیم، ادارۀ حقوقی کشور صورتی کمابیش تثبیت شده داشت، امور خصوصی نظیر ازدواج و طلاق و ارث و... توسط روحانیان اداره میگشت. امور جزایی از اختیارات حاکم و در نهایت شاه بود و ادعای برخورداری از حقوق سیاسی هم، اگر از سوی این یا آن روحانی عنوان میگشت محل اعتنا نبود، مگر کار به شورش بکشد که در آن صورت به شدت تمام سرکوب میگشت. البته ممکن بود که روحانیان موضع انتقاد آمیز نسبت به حکومت اتخاذ نمایند، ولی این به معنای ادعا بر قدرت سیاسی نبود، نوعی فشار بود از جانب جامعۀ مدنی که متوجه به حکومت میگشت و در چارچوب موقعیت و تعادل قدرت، حل و فصل میشد.

عامل ساختاری توجه روحانیت به سیاست، ضعف اساسی سازماندهیش بوده است. نبود وحدت و رقابت برای ترقی و در صورت امکان رسیدن به بالاترین مرتبه، عملاً استفاده از وسایلی را لازم میاورده که خارج از حوزۀ صرفاً مذهبی قرار داشته باشد و بتواند در این زمینه اثرگذار گردد. سیاست در صدر این وسایل قرار داشته و دارد. در این زمینه دو موضع میشده اتخاذ کرد: همراهی با اقتدار سیاسی یا انتقاد از آن که بسیاری کرده اند، گاه به تناوب.

به طور خلاصه بگویم: ناتوانی در ادارۀ عصمت که هستۀ اصلی اقتدار مذهبی است و تنها تکیه گاه ایجاد وحدت در دل روحانیت، این گروه را واداشته است که دست به دامن جایگزینی بشوند که حاکمیت بوده و هرچند اساساً از آنچه لازم داشته اند، مجزا بوده و در عمل نیز تضادهای غیر قابل حل ایجاد میکرده، وسیله ای دم دستی برای ترقی و در صورت امکان، رفتن به سوی وحدت بوده است. وقتی از نزدیک نگاه کنیم، خمینی هم با تمام داستان سست بنیاد و پرتناقض ولایت فقیهش، همین سؤاستفاده از حاکمیت را به نقطۀ اوج خود رساند و البته تضادهایش را به همین ترتیب کاملاً آشکار ساخت.

نکاتی را که تا اینجا شمردم اهمیت تاریخی داشت و راه را برای درک موقعیت روحانیت نسبت به قدرت سیاسی میگشود، طبعاً با فاصله گرفتن از سخنان قالبی در بارۀ قدرت این گروه و ادعاهایش و... ولی از اینجا میخواهم نتیجه ای عملی بگیرم که در زمینۀ جدایی سیاست و دین و در نهایت برقراری ترتیبات درست برای ادارۀ رابطۀ بین دو اقتدار سیاسی و مذهبی، مهم است. چیدن این مقدمه، برای طرح درست مطلبی که احتمالاً خلاف عقاید رایج است، لازم بود.

دیدیم که دخالت روحانیت در سیاست، بیشتر از ضعف ساختاری آن ـ در ادارۀ اقتدار مذهبی ـ سرچشمه میگرفت تا قدرتش. به این ترتیب، راه حلی که منطقاً برای منصرف ساختنش از این دخالت و تحکیم پایه های جدایی، به ذهن خطور میکند، حال هر قدر هم عجیب به نظر برسد، قدرتمند کردن روحانیت است. این درست نقطۀ مقابل نظراتیست که برای روشن کردن وضعیت روحانیت در ایران فردا، در میان نهاده میشود. زیرا این نظرات تقریباً همه مبتنی است بر پیشنهاد انواع و اقسام راههای ـ نه چندان سنجیده و نه چندان بکر ـ برای تضعیف روحانیت. از سخنان نامربوطی که راجع به انواع انتقامگیری مطرح میشود، حرفی نمیزنم چون در حکم اتلاف مطلق وقت است.

طبعاً مقصود من از تقویت، اعم نیست، بل درست تقویت آن نقطه ایست که ضعفش تا به حال روحانیان را به طرف سیاست سوق داده است، یعنی تمرکز عصمت و سامان دادن به پراکندگی که همیشه در کمین روحانیت شیعه است و جداً امکان دارد که به محض سقوط نظام اسلامی، دوباره مستقر گردد و با بازگرداندن وضعیت قبل از انقلاب، باعث گردد تا بعد از این همه مصیبت برگردیم به نقط شروع. تمرکز عصمت لازمهُ قوام گرفتن آن و جداییش از حاکمیت است.

باید توجه داشت که جدایی چیزی نیست که همینطوری از طرف قدرت سیاسی اعلام بشود و بتواند به همین راحتی هم مستقر گردد و پایدار بماند. جدایی مستلزم استقلال هر چه بیشتر روحانیت است و استقلال امریست که اساساً باید از درون انجام بپذیرد ـ حتی اگر از خارج بتوان بدان یاوری کرد. مسئله این است که روحانیت شیعه هیچگاه در طول تاریخ خود نتوانسته است که به تنهایی و با اتکای به خود، عصمت را مهار سازد و سازماندهی مناسبی بین اعضای خود پدید بیاورد. وقتی از نزدیک نگاه کنیم میبینیم که پیروزی خمینی و به اجرا گذاشته شدن نظریۀ ولایت فقیه که در حکم فتح دستگاه دولت توسط روحانیان بود، نقطۀ اوج احتیاج آنها به این دستگاه نیز بود. روحانیت شیعه، هیچگاه در طول تاریخ طولانی خود، این اندازه محتاج دستگاه دولت نبوده است که از انقلاب به بعد.

در حقیقت، سازماندهی کمابیش یکدستی که امروز در بین روحانیت مشاهده میکنیم، منشایی ندارد جز اشغال دستگاه دولت. روحانیت با قرار گرفتن روی شاخه های این سازماندهی محکم و قدیمی است که نقداً و اغراق نیست اگر بگویم ظاهراً، تحت ریاست ولی فقیه، وحدت پیدا کرده و صاحب سلسله مراتب روشن گشته است. وقتی اینها از دستگاه دولت رانده بشوند، از بابت وحدت و سازماندهی به نقطۀ صفر باز خواهند گشت. در اینجاست که باید سیاستی درست در پیش گرفت.

برای جلوگیری از پسرفت به سوی پراکندگی است که من عقیده دارم باید در یافتن استقلال و وحدت به آنها کمک کرد و در یک کلام تقویتشان نمود، تا به این ترتیب بشود پایه های جدایی را در ایران محکم ساخت. نه به این ترتیب که اقتدار سیاسی به تنهایی و از موضع قدرت، نوع خاصی سازماندهی را به روحانیت تحمیل کند. چون چنین کاری مشروعیت مذهبی نخواهد داشت و موجد واکنش خواهد گردید، از نوع واکنشهایی که بدون توجه به خوب و بد حاصل کار و فقط با اعتبار تحمیلی بودن آن، شکل میگیرد.

برای راه انداختن کار و نه ادارۀ آن، میبایست اول از همه آگاه بود که باید درست در جهت خلاف تصور عوام که تضعیف است حرکت کرد. دوم اینکه این کار به طور مستقیم از سوی دولت انجام شدنی نیست، باید توسط روحانیت و با پشتیبانی دولت انجام شود. سوم اینکه، روحانیت شیعه، تفاوت عمده ای با همتایان خویش در طول تاریخ نخواهد داشت. وقتی اجتناب ناپذیر بودن مسئلۀ جدایی معلومش شد و به فکر بیشینه کردن امتیازات خود در این موقعیت افتاد، چندان به امتیازات سیاسی نخواهد اندیشید که به امتیازات مادی. در هر مذاکره ای که برای کوتاه کردن دست روحانیت از سیاست صورت میگیرد، بخش اصلی، بخش مالی است و در ایران هم جز این نخواهد بود.

راه حل درست، سعی در راه تقلیل استقلال و قدرت روحانیت نیست، کوشش برای جایگزین کردن وضعیت متناقض و یاوۀ فعلی است، بدون بازگشت به صورت قدیم و معیوب استقلال روحانیان از دستگاه دولت، بل رفتن به سوی شکل جدید و محکم و اصیلی از استقلال.

خلاصه کنم. میگویند روحانیت همیشه قوی بوده و از بس قوی بوده در نهایت قدرت را گرفته و برای علاج کار باید تضعیفش نمود. به تصور من روحانیت هیچگاه در برابر دستگاه دولت در موضع قدرت قرار نداشته و دخالتش در سیاست، به مقدار زیاد محض جبران ضعف سازماندهی انجام گشته است. پس باید پس از کوتاه کردن دستش از قدرت، این نقط ضعف معین و خاص را تقویت کرد. حرف قدری خلاف عقاید رایج است، ولی تصور میکنم راه حل اصلی همین است.


این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است




2017 Jun 19th Mon - دوشنبه، 29 خرداد 1396 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر