۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

از تابستان 67 تا تابستان 95 ، یک پارادوکس اخلاقی


  علی کلانی

مسئله مخالفت با اعدام در تابستان ۶۷ و یا تابستان ۹۵ مسئله هم‌اندیشی و دفاع از عقیده و نظر اعدام شدگان نیست. مسئله اصل اعدام و همچنین وحدت نظر در ارتباط با موارد مختلف اعدام است. نمی‌توان در جایی چون فضا مناسب نیست مخالف بود و در جایی چون داستان قریب است و فضا هم مناسب موافق. این در بهترین حالت می‌تواند یک پارادوکس ناشی از ضعف صداقت به‌مثابه امری اخلاقی باشد 

انتشار فایل صوتی دیدار آیت الله منتظری با مسئولان قضایی و امنیتی دست اندرکار اعدامهای تابستان سال ۶۷ یعنی حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت اطلاعات در زندان اوین) در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ در فضای مجازی واکنش های بسیاری داشت. اظهار و ابراز تاسف های بسیاری در این خصوص توسط فعالین حوزه های مختلف در رسانه ها، در فضاهای مجازی و در بحث های واقعی و گفتگوها در گرفت. تابستان ۶۷ و کشتار خونبار هزاران انسان در آن تاریخ به عنوان یک فاجعه، کشتار و نقطه تاریکی در تاریخ جمهوری اسلامی نامبرده شد و در ارتبا  با کم و کیف آن بحث های مفصلی شد.

همین چندی پیش دستکم ۲۰ زندانی عقیدتی اهل سنت در زندان رجائی شهر اعدام شدند. برخی از فعالان حوزه های مختلف و بالاخص کسانی که به بخش "خواهان ماندن به هر قیمتی" اصلاح طلبان (همان استمرار طلبان) و به دولت تدبیر و امید نزدیک بودند واکنش نشان دادند. برخی گفتند که حتما خبری بوده و این افراد تروریست و مرتبط با القاعده و داعش بودند و حذف و اعدام آنها مرتبط با اتهام ایشان به عنوان انجام عمل تروریستی است. گفتند که این افراد نباید به عنوان کرد اهل سنت مشهور می شدند که تروریست بودند و عدم ذکر اتهام این افراد " پنهان کردن بخشی از واقعیت" "به منظور گمراه کردن افکار عمومی" است.


این بدین معنی است که اعدام دستکم ۲۰ تن زندانی عقیدتی اهل سنت که ایشان از آنها با عنوان جمعی تروریست یاد می کنند دستکم برای حذف دست تروریست ها از کشور دارای مشروعیت و مورد تائید است و اگر ایشان (در بهترین حالت) نقدی به این مسئله داشته باشند به روند دادرسی است. 
اما چگونه است که کشتار زندانیان در سال ۶۷ امری قبیح است و ایستادگی شیخ حسینعلی منتظری در برابر این اعدامها ستوده می شود و اعدام دستکم ۲۰ زندانی عقیدتی اهل سنت و بعد از آن شهرام امیری و بقیه امری بلا اشکال؟ راستی اتهام زندانیان سال ۶۷ چه بود؟ آیا میان اتهامات آنها و اینها شباهتی هست؟

پیش از آن باید گفت که زندانیان اهل سنت زندان رجائی شهر که اعدام شده اند در ویدئوها و یا فایل های صوتی اعلام کرده اند که تمامی اعترافات پخش شده در صداوسیمای رسمی حکومت از ایشان در زیر فشار اخذ شده و در واقع این اعترافات در زیر شکنجه بوده است.
کسانی که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را در دهه ۶۰ به یاد دارند و یا بعدها فیلمها و تصاویر مربوط به آن را دیده اند می دانند که صداوسیمای حکومتی در آن سالها مشحون از فیلمهای نشان دادن اعترافات زندانیان مجاهدین (یا به روایت حکومت منافقین) و چپ ها و دیگر گروههاست. اعترافاتی که بعدها مشخص شد زیر فشار و دستگاه اعتراف گیری لاجوردی ها و داود رحمانی ها و الباقی شکنجه گران حکومت بوده است. لاجوردی در همان فایل صوتی اول بحث، ذکرش آمده و آقای منتظری با عنوان "گردن لاجوردی خرد بشه" از او یاد کرده اند.
حسن رحیم پور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نظام جمهوری اسلامی در یک سخنرانی از "قصابی"، "آدم کشی"، "ترور"، "بمب گذاری" و "خیانت" سازمان مجاهدین خلق نام می برد. (۱)
سید علی خمینی، برادر کوچک سید حسن خمینی و نوه روح الله خمینی با چنین عبارتی در ارتباط با کشتار سال ۶۷ سخن می گوید: "چرا معاندان نظام چشم خود را به روی جنایات بی شمار منافقین بسته اند و صرفا اعدام تعدادی از آنها را جنایت می دانند؟"
و در ادامه می گوید: " امروز یک عده ای برای منافقین دل می سوزانند که چرا اعدام کردید؟ آن ها کسانی بودند که در مقابل حکومت ایستادند و جنایاتی کردند که داعش آن ها را نمی کرد؛ آنان رئیس جمهور، نخست وزیر و بسیاری از بزرگان کشور را ترور کردند؛ اگر بنا بود که امام خمینی(ره) همواره در مقابل این جنایات نرمش از خود نشان می داد که کشور پس از ۳۰ سال هم رنگ آرامش به خود نمی دید." (۲)
عضو مجمع روحانیون مبارز و فعال سیاسی اصلاح طلب، سید محمد موسوی بجنوردی که در آن زمان عضو شورای عالی قضایی نیز بود، ضمن "ناشی از اطلاعات غلط" و "مغرضانه" خواندن سخنان آیت الله منتظری، مجاهدین (منافقین) را "رذلترین" و "خشن ترین" گروه محارب با نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی میکند. (۳)
اظهار نظرهای حکومتی های دیروز و امروز و دفاع از کشتار ۶۷ بسیار است و همگی تِم مشترک "تروریست"، آدم کش" و امثال اینها دارند و دفاع از اعدامها نیز از همین زاویه صورت می پذیرد.

حال سوال اینجاست؟ چگونه اعدام متهمان به تروریسم دهه ۶۰ و بطور مشخص سال ۶۷ که بنا به اعلام حکومت آدم کشته اند و ترور کرده اند و حتی حکومت از پوست سر کندن بچه حزب اللهی ها توسط ایشان سخن می گوید از نظر این فعالان و با توجه به مخالفت آقای منتظری، قائم مقام رهبری وقت امری مذموم است و اعدام متهمان به تروریسم دو دهه بعد (از ۶۷ تا ۸۷ و ۸۸ و سال ۹۰ که زمان بازداشت آنها بود) به اتهاماتی مشابه یعنی کشتن ماموستاهای اهل سنت و مردم منطقه و آتش گشودن بر روی مردم امری بلا اشکال و مورد؟!
در واقع افرادی از سوی حکومتی در دهه ۶۰ به اموری متهم شده اند. در سال ۶۷ همان حکومت به جمع بندی می رسد که آنها را اعدام کند. پیش از آن هم در طول سالها پس از خرداد ۶۰ به کشتار این زندانیان می پردازد. اما این اعدامها و برخوردهای خشن (که آقای منتظری در همان فایل صوتی که در ابتدای سخن گفته شد بدان اشاره می کند) در آن زمان و به دلیل اعلام شخصیتی به مانند شیخ حسینعلی منتظری و مخالفت او با این اعدامها و هزینه دادن او در پای این اعدامها امری مذموم است و اما اعدامهای میانه دهه ۹۰ به اتهاماتی مشابه، یعنی ترور و تیراندازی در خیابان و مانند اینها امری است بلا اشکال که نمی شود بدانها ایراد گرفت؟!
در هر دو مورد توسط صداوسیمای حکومتی و امنیتی های حکومت اعترافات تلویزیونی اخذ و پخش شده است. در هر دو مورد زندانیان به محض برگشت به وضعیت طبیعی در بندهای خود به تکذیب آن اعترافات پرداخته اند و اعلام کرده اند که آنها در زیر فشار گرفته شده است. در هر دو مورد روندهای قانونی حقوقی و اداری حتی همین حکومت جمهوری اسلامی رعایت نشده است و در هر دو مورد با طرح و برنامه ای از پیش تعیین شده دست به اعدام گسترده زندانیان زده شده است. اما این فعالین محترم در ارتباط با این دو مواضعی کاملا متناقض می گیرند. یکی را مذموم می دانند و یکی را بلا اشکال.


آنچه در اینجا روی می دهد در واقع و در بهترین حالت و در صورتی که نخواهیم افراد را قضاوت بکنیم، یک پارادوکس اخلاقی و مبنایی در قضاوت است. در این دو مورد و از سوی این افراد، با وجود وضعیت شبیه به هم به لحاظ اتهامات، تبلیغ حکومت (که در مورد دهه شصتی ها و ۶۷ ای ها شدیدتر هم بوده) و عدم رعایت روندهای قانونی و حقوقی دو برخورد کاملا متناقض صورت میگیرد. اعدام یکی از نظر ایشان بلا اشکال (و در برخی موارد ممدوح) و اعدام دیگری از نظر ایشان مذموم و نادرست است. شاید یکی از موارد تفاوت میان این مورد حضور شخصیتی به مانند آیت الله منتظری در خصوص اعدامهای سال ۶۷ است. و شاید عظمت شخصیت او و جایگاه وی در زمان اعدامهای ۶۷ موجب می شود که این افراد ناخودآگاه به رای او گردن بگذارند و در این خصوص رای او را بپذیرند و اما در خصوص مورد دیگر در فاصله بیش از دو دهه بعد نظر درونی خود را بیان کنند.

حال اگر دو دهه دیگر، کم یا بیش شخصیتی مورد وفاق به مانند مرحوم آقای منتظری پیدا شود که این اعدامهای تابستان ۹۵ را مذموم بخواند، آیا مدح کنندگان امروز آن روز به ذم مدح خود نخواهند رسید؟ پیش بینی نمیتواند کرد. اما امکانش هست. نیست؟!
قطعا قیاس تاریخی با فاصله بیش از دو دهه امری نادرست است. اما شباهت ها با توجه به یکسان بودن حاکمیت و روشهای آن در طول این سالها می تواند مجوز این قیاس حداقلی باشد. حداقل این مسئله می تواند برای این دوستان قدری تعمق برانگیز باشد. چرا این دو نوع رویکرد متضاد پیش گرفته شده است؟! گاه باید به بررسی وحل تناقض های درونی نشست.
راستی! رحیم پور ازغدی در همان سخنان می گوید که "هر قانونی در دنیا می گوید که اینها حکمشان اعدام است." همین عبارت را در مورد متهمان اعدام شده اهل سنت تابستان ۹۵ نیز از سوی مدافعان آن اعدامها شنیده ایم. اما کاش این دوستان سخنان پاپ فرانسیس (رهبر کلیسای جهانی کاتولیک) را در ششمین کنگره جهانی علیه مجازات اعدام می شنیدند که گفته بود مجازاتی که امیدی برجای نگذارد، مجازات نیست، بلکه نوعی شکنجه است. برای معدوم پس از اعدام هیچ امیدی نیست. خدا نکند که این دوستان با شکنجه انسانها موافق باشند.
مرحوم آیت الله منتظری در همان فایل صوتی که در ابتدا ذکر شد می گوید که حتی با کشتن یکی از آنها هم مخالف است. او در جایی و در بحث بر سر مرگ و زندگی صدها انسان به هیئت مرگ می گوید: "من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم. من گفتم که با یکی‌اش هم مخالفم." منتظری معتقد است که فرزندش محمد در جریان انفجار توسط همین مجاهدین خلق کشته شده است. او می گوید که اینها قوم و خویش او نیستند. صراحتا می گوید که از مسعود رجوی بدش می آید و تعبیرهای تندی را به کار می برد. اما با کشتن حتی یکی از اینها مخالف است.


مسئله مخالفت با اعدام در تابستان ۶۷ و یا تابستان ۹۵ مسئله هم اندیشی و دفاع از عقیده و نظر اعدام شدگان نیست. این نگاشته هم به هیچ وجه نگاه مبتنی بر قضاوت (تائید یا رد) در ارتباط با دو مجموعه اعدام شدگان، افکار و اندیشه ها و راهبردهایشان ندارد. همچنین در هر دو مورد بسیاری از افرادی مخالفت کردند که به هیچ وجه نمی توان آنها را هم اندیش و یا حتی به لحاظ عقیدتی نزدیک به اعدام شدگان دانست. مسئله اصل اعدام است. و همچنین مسئله وحدت نظر در ارتباط با موارد مختلف اعدام بالاخص با اتهامات مشابهی است که گفته شد. نمی توان در جایی چون فضا مناسب نیست مخالف بود و در جایی چون داستان قریب است و فضا هم مناسب موافق. این در بهترین حالت می تواند یک پارادوکس ناشی از ضعف صداقت به مثابه امری اخلاقی باشد.



نمی دانم این پارادوکس دقیقا اخلاقی هست یا معطوف به امر دیگری است. اما امیدوارم اخلاقی و از ناخودآگاه باشد. خدا نکند که منافع جایگزین انصاف شده باشد.

آنچه نگاشته شد تعمقی است در حد وسع نویسنده در ارتباط با این دو سنخ رویارویی با مسائل. کاش آنانی که نگاه های متفاوتی در این ارتباط دارند در این مورد بنویسند. قطعا پیش از هرچیزی به نقد خودمان محتاجیم. بیش از همه وقت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 

ارجاعات:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر