۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

دلیل فقدان تشکیلاتی مثل کنفدراسیون

سام قندچی

اخيراً بخش چهارم گفتگوی آقای مهدی خانبابا تهرانی، از رهبران کنفدراسیون سابق(1)، با آقای علی لیمونادی در تلویزیون ایرانیان منتشر شد که بحثی شنیدنی در این مورد است که چرا در همه سال های بعد از انقلاب در خارج کشور تشکیلاتی نظیر کنفدراسیون نتوانسته شکل بگیرد(2). البته کارهایی که فعالین کنفدراسیون می کردند امروز به مراتب بیشتر انجام می شود.
 مثلاً نگاهی بیاندازیم به کارهای دفاعی برای زندانیان سیاسی، یا طرح مسائل حقوق بشری زنان، همجنسگرایان، بهاییان و دیگر گروه هایی که از حقوق اولیه محرومند.

 یا فعالیت های بین المللی وقتی به مدد اینترنت، ایرانیان صدایی رسا در عرصه جهانی دارند. یا فعالیت های فرهنگی و آموزشی که صدها برابر دوران کنفدراسیون انجام می شود. فقط نگاهی به سایت «بالاترین» نشان می دهد که همهء اینگونه فعالیت های دفاعی، بین المللی، و فرهنگی و کلاً افشاگری همه جانبهء رژیم به مراتب از دوران کنفدراسیون بیشتر صورت می گیرد. اما چرا نتیجه کار به جنبش و تشکیلاتی سیاسی و مدنی نظیر کنفدراسیون حتی در خارج کشور، منتهی نشده است؟

واقعیت این است که آنچه در بنیان همهء فعالیت های کنفدراسیون، برای اعضا، کادرها و رهبران عامل حرکت بود تلاش برای عدالت اجتماعی، استقلال، و آزادی بود که خط فاصل اپوزیسیون آن دوران را با رژیمی که در قدرت بود ترسیم می کرد. امروز ما با رژیمی روبرو هستیم که خود نه تنها مدعی عدالت اجتماعی و استقلال است بلکه می گوید برای دستیابی به همان اهداف در مقابل قدرتهای جهان قرار دارد. در واقع همهء رژیم های ایدئولوژیک نظیر شوروی نیز اینگونه بودند و به همین دلیل نیز سال ها طول کشید تا اپوزیسیونی ضد آنها قوام پیدا کند و بتواند نشان دهد کمونیست های در قدرت که مالکیت خصوصی را لغو کرده بودند خود مالکین اصلی کشور شده و مسألهء اصلی عدالت اجتماعی همان امتیازات ویژهء خود آنهاست. حتی اگر قرار بود به مرحلهء عالی کمونیسم هم برسند و به هر کس به اندازهء نیازش بدهند همان مقامات حزب کمونیست تصمیم گیرنده بودند که نیاز هر فرد جامعه را تعیین کنند. سال ها طول کشید تا مردم واقعیت کاذب عدالت اجتماعی کمونیسم را ببینند(3) و همچنین درک کنند وقتی رهبران شوروی و کشورهای بلوک شرق می گویند استقلال کشورشان در معرض حملهء غرب است دروغ می گویند و خود آنها در کشورهایی نظیر افغانستان تجاوزگر هستند.

به عبارت دیگر، تا سال ها آنچه برای اپوزیسیون شوروی وجود داشت تکیه بر موضوع دموکراسی بود و رهبران شوروی هم آن را رد نمی کردند و حتی با اصطلاح دیکتاتوری پرولتاریا آن را بعنوان ابزاری برای تضمین عدالت اجتماعی و استقلال نشان می دادند. اپوزیسیون جمهوری اسلامی در 37 سال گذشته با معضل مشابهی روبرو بوده است. ضمناً سابقهء نیروهای اصلی اپوزیسیون موجود در خارج در عرصه دموکراسی نیز مسأله است. در شوروی اپوزیسیون آن کشور تا 40 سال همین مسأله را داشت که نیروهای موجود در آن خود در عرصهءدموکراسی سابقه خوب و معتبری نداشتند و تنها وقتی اپوزیسیون قدیم شوروی با کهولت سن تمام شد و اپوزیسیون تازه ای را کسانی نظیر سولژنیتسین در روسیه یا امثال واسلاو هاول در چکسلواکیِ سابق شکل دادند، جنبش دموکراسی خواهی ضد شوروی توانست همه جا گیر شود.

کلاً شاید دلیل عدم شکل گیری تشکیلاتی نظیر کنفدراسیون در 37 سال گذشته واقعیت روبرو بودن با رژیمی ایدئولوژیک است که دست بر قضا مخالفت باموضوع سکولاریسم، یعنی جدایی مذهب و دولت، را مهمتر از هر موضوع دیگری می کند اما متأسفانه اپوزیسیون ایران سکولاریسم را در صدر اهداف خود قرار نداده است (4).

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ



بیست و هفتم اردیبهشت ماه 1395 - May 17, 2016

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر