۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

عقب نشینی تهاجمی آسمان : درد زایمان اسلام و مرحله سوم بنیاد گرایی


                                   فرج سرکوهی


اسلام و مسلمانان در عصر جهانی شدن و انقلاب ارتباطات، و در مرحلهء سوم بنیادگرائی اسلامی، دورانی سخت و چالشی نو، اما بسیار مهم، را تجربه می کنند که گرچه با درد زایمان همراه است اما به تحولی مهم در اسلام منجر خواهد شد. پیش بینی مسیر این تحول و شکل های آن، شناخت بیش تری از جهان کنونی و آینده به دست داده و موضع گیری های نظری و عملی را دقیق تر می کند. 
ا
کثریت مسلمانان بنیادگرا نیستند، تروریست های اسلامی، به نسبت همهء مسلمانان، اندک شمارند؛ اما پرسشی که تحولات دهه های اخیر، جهانی شدن و انقلاب ارتباطات در برابر اسلام نهاده است، نه فقط این یا آن گرایش، که همه گرایش ها، تفسیرها و تأویل های اسلام را به چالشی بزرگ می طلبد. 

اسلام دورانی سخت و تلخ را تجربه می کند؛ دورانی که داده های سرسخت زمینی با زبان تلخ واقعیت های ناگزیز، برخی از مهم ترین باورهای جزمی هزار و اندی ساله را به عقب می رانند و اسلام را، با هر برداشت و تفسیر و تأویلی، فرامی خوانند تا از تحمیل برخی جزم های خود به غیرمسلمانان ــ و نه از خود جزم ها ــ دست برداشته، قید «حرمت» و ممنوع بودن نقد «مبانی و مقدسات دین» و بند «حرمت» تصویر و بازآفرینی انتقادی تاریخ مقدس و چهره های مقدس اسلام را در آثار هنری و ادبی و نظری، از گردن نامسلمانان بردارد؛ هرچند برخی مسلمانان یا همهء آن ها می توانند و حق دارند بدین جزم ها باور داشته و خود آن ها را رعایت کنند. 

ايم «چالش نو» اسلام یا بنیادگرائی اسلامی را فرا می خواند تا برخورد خشن سرکوب گرانه علیه تقدس زدائی از دین، علیه نقد مبانی و مقدسات دین، و علیه بازآفرینی انتقادی تاریخ مقدس و چهره های مقدس اسلام را رها کرده و به استلزامات آزادی بیان، و از جمله به آزادی نقد اصول و مبانی و چهره های مقدس دین در قالب دلخواه منتقد ـ از مقاله تا کاریکاتور ـ ، تن داده، انتقاد نامسلمانان را از مبانی و مقدسات اسلام تحمل کرده و نقد دین را با نقد و کلام را با کلام پاسخ دهد.
اکنون نوبت اسلام است تا همان درسی را بیاموزد که کلیسا نیز به سختی آموخت هرچند کلیسا این درس را در بستر جوامع مسیحی و متن خودی آموخت و اسلام بخش مهمی از این درس را بر بستری می آموزد که از آن او نیست و در متنی که با او بیگانه است و تا حدی بر او تحمیل شده است. 


زمینی کردن آسمان، شکستن حرمت ها 
اسلام در گذشته نقد نظری و بازآفرینی هنری و ادبی مبانی، تاریخ، چهره ها و متون مقدس خود را در قالب هائی متفاوت با روایت ها و تفسیرهای رسمی، برنتافته و «توهین به مبانی و مقدسات» دین تلقی می کرد.
در حالی که بخش مهمی از گنجینهء درخشان و غنی نقاشی و مجسمه سازی، و بخش مهمی از آثار هنری و ادبی و ادبیات خلاقهء اروپای غربی، حاصل بازآفرینی نقادانه و انتقادی هنری و ادبی چهره ها و تاریخ مقدس دین مسیحی است. در حالی که معبدهای هندو و بودائی، از غنی ترین نمایشگاهای هنری جهان اند، هنرمندان و نویسندگان جوامع اسلامی اجازه نداشتند تا چهره های مقدس دینی را با نگاه انتقادی در آثار خود بازآفرینی کنند. حتا بازآفرینی هنری «غیرانتقادی» چهره های مقدس در نقاشی، فیلم و نمایش ممنوع است. 

حرمت تصویر کردن پیامبر و خلفای راشدین نزد اهل تسنن، و همین حرمت برای پیامبر، دختر او و 12 امام نزد شیعیان، ممنوعیت بازآفرینی هنری چهره های مقدس، حرمت نقد مبانی دین و... بیش از هزار و اندی سال بر جوامع اسلامی فرمان راند و چنان محکم بود که، به مثل، نقد «مبانی اسلام» با عبارت «مخل به مبانی اسلام» در قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی کنونی ایران نیز ممنوع است.
تحمیل این ممنوعیت ها در کشورهای اسلامی استبداد زده با سر بریدن آزادی بیان در پای از خودبیگانگی مقدس تداوم یافته است و متعصبان قدرتمند مسلمان در کشورهائی استبدادی، آزادی بیان را با ساز و کار هائی چون سانسور، خود سانسوری تحمیلی، و گاه قتل هنرمندان و نویسندگان، در پای حفظ حرمت «مقدسات و مبانی دین» قربانی می کنند. بنیادگرایان اسلامی نیز برای تحمیل این حرمت ها به جوامعی که از نعمت دموکراسی و آزادی بیان برخوردارند، به ترور و تولید فضای رعب و وحشت متوسل می شوند.

اما وزش تندباد انقلاب ارتباطات و تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و علمی جهان از سوئی، و برخی پیامدهای مثبت و منفی جهانی شدن از دیگر سو، امکان شکستن جزم هائی چنین را فراهم آورده است؛ هرچند شکسته شدن جزم های هزار و اندی ساله، مقاومت های خشن را نیز برمی انگیزد. 
چالشی چنین جدی بین جزم های دینی با تحول ناگزیری که نه درون جوش، که تا حدودی از جهانی دیگر بر اسلام فرود آمده است، نه به آرامی و در آرامش، که با تب و تاب ها و توفان های بسیار همراه است. 

رخدادهائی چون فتوای قتل سلمان رشدی، بمب گذاری در دفتر انتشاراتی ها، کتابفروشی ها، نمایشگاه ها، مجله ها، ایستگاه های قطار و فرودگاه ها، قتل آدمیان در مراکز تجمع و... موج هائی هستند که بر بستر این چالش شکل می گیرند.
جهانی شدن و انقلاب ارتباطات امکان آزادی بیان، آزادی نقد و انتقاد، آزادی تقدس زدائی از مقدسات، زمینی کردن آسمان و آزادی نقد از خود بیگانگی مقدس را، در سرتاسرجهان، تقویت و مقاومت علیه آزادی بیان را تشدید کرده اند. 
شتاب، ضرباهنگ و گستره دامنه موج نو با شتاب، ضرباهنگ و گستره دامنه مقاومت علیه موج نو هم آهنگ است. 

آزادی بیان به تقدس زدائی از مقدسات امکان می دهد، خلاقت هنری و ادبی و نظری، هر که و هرچه را به موضوع بازآفرینی و نقد خود برمی کشد. 
مقاومت تقدس در برابر آزادی بیان، مقاومت آسمان در برابر زمینی شدن، مقاومت جزم های فرابشری، که مصون از نقد و تاویل پنداشته می شوند، در برابر خلاقیت هنری و ادبی و نظری، مقاومت ممنوعیت ها و حرمت های دینی در برابر آزادی نقد دین، مقاومت منع دینی در برابر آزادی بیان و... دوران ضعف پیش از مرگ را می گذراند اما می کوشد تا ضعف خود را با خشونت جبران کند و خشونت در نسبت مستقیم با گسترش آزادی بیان و فراخ تر شدن امکان بیان آزاد، شدیدتر می شود. 
اما این خشونت، به رغم شکل تهاجمی و گاه بربرمنشانهء آن، هیچ نیست مگر عقب نشینی آسمان در برابر زمین و نمود پس رفتن تقدس، سانسور و منع های دینی در برابر تقدس زدائی، آزادی عقیده و آزادی بیان. 

تنهائی اسلام در میان پنج دین بزرگ 
از میان پنج دین بزرگ جهانی، کلیسا با کارنامهء سپری شده خشونت علیه نقد مقدسات، تجربهء تلخ تحمل نقد مقدسات را در شکلی متفاوت با اسلام پشت سر گذاشته است. 
کلیسا با پذیرش نه چندان آسان شکست مقاومت خشونت آمیز تقدس در برابر تقدس زدائی، به آزادی بیان تن داده و اکنون در قالب نقد و انتقاد و تحریم، به آثار هنری و ادبی و نظری تقدس زدا پاسخ می دهد و نه چون گذشته با سوزاندن منتقدین.
چالش کلیسا علیه آزادی بیان با شکست کلیسا به پایان رسید و کلیسا، هرچند ناخواسته و پس از تجربه های تلخ، به قاعدهء بازی در دموکراسی تن داده و کلام را با کلام و یا با تجریم پاسخ می دهد و نه با گلوله و بمب و قتل مردمان. 
یهودیت در گذشته در برابر تقدس زدائی درون دینی واکنشی خشن داشت اما امکان واکنش خشن برون دینی علیه نایهودیان را نداشته و به دلیل محدود بود دین یهود به تبار مادری ادعای جهانی شدن ندارد.

دین های بودائی و هندو به دگم هائی چنین چندان وابسته نیستند. 
در هر پنج دین بزرگ جهان فرقه ها و گرایش های بنیاد گرایانه را می توان دید اما بنیاد گرایان چهار دین بزرگ هندو، بودائی ، یهودی و مسیحی در دوران معاصر، جز در موارد بسیار نادر چون گاه در هند، به ترور فیزیکی دیگراندیشان درون دینی و برون دینی برنمی خیزند و نقد مقدسات و مبانی دین خود را با گلوله و بمب و قتل مردمان پاسخ نمی دهند؛ هرچند کارنامهء گذشتهء آنان نیز از این تباهی ها پاک نیست. 
هر چهار دین بزرگ نقد مقدسات و مبانی دین خود و بازآفرینی انتقادی چهره های مقدس دین خود را در آثار هنری و ادبی تحمل می کنند و بنیادگرائی اسلامی را، در عرصهء دفاع خشونت آمیز از دگم ها و ممنوعیت ها، تنها گذاشته اند اما زنگ تحمل آزادی بیان و آزادی نقد مبانی و مقدسات دین برای اسلام نیز به صدا درآمده است. 
مسلمانان ممنوعیت نقد مبانی دین و ممنوعیت بازآفرینی هنری و ادبی تاریخ و چهره های مقدس دین را در هزار و اندی سال گذشته بر هنرمندان جوامع اسلامی تحمیل کرده اند و اکنون خواستار آن اند که نامسلمانان جهان نیز این حرمت ها و ممنوعیت ها را بپذیرند، از آزادی بیان خود به سود اعتقادات و جزم های اسلامی بگذرند و آزادی بیان خود را در پای از خودبیگانگی مقدس آنان قربانی کنند. 

اکثریت مسلمانان با خشونت بنیاد گرایان مخالف اند اما شماری از بنیاد گرایان اسلامی می کوشند تا با توسل به بمب و گلوله و کشتار جمعی مردمان در حمله به هدف های آسانی چون مراکز تجمع مردم، دفتر رسانه ها، کتابفروشی ها، ایستگاه های قطار، نمایشگاه ها و... و با تولید فضای رعب و وحشت، حرمت ها و محدویت های دینی خود را به کشورهای اروپای غربی نیز صادر و بر مردم، هنرمندان، نویسندگان و رسانه های نامسلمان این جوامع تحمیل کنند. 
فتواهای قتل، بمب گذاری ها و آدم کشی ها نمودارهای مقاومت خشن تقدس اسلامی در برابر آزادی بیان است اما محدود بودن این نوع واکنش های خشن به گروه های اندک شمار در میان توده مسلمان، نشانه ای است از عقب نشینی جزم های مقدس و نمودی است از پیروزی آزادی بیان. 


سه مرحله بنیادگرائی اسلامی 
بنیادگرائی اسلامی را می توان در سه دوره بررسی کرد. 
نخستین مرحله بنیادگرائی اسلامی به دوران پیشاصنعتی، واکنشی خشن اما درون دینی بود علیه تفسیرهای غیر رسمی متون و مبانی مقدس. سرکوب خشن عرفان از نمونه های این روند است.
عرفان شرقی تلاشی بود برای انسانی تر و قابل تحمل کردن شریعت جزمی اسلامی به هنگامی که هیچ راه دیگری نبود.


عرفان شرقی می کوشید تا خالق مهربان «معشوق» گونه را به جای خدای «قهار و جبار و منتقم»، رابطه وحدت عاشقانهء بین خالق و مخلوق را به جای رابطهءمبتنی بر تسلیم و بندگی و اطاعت بنده از خدا، نسبت عاشق و معشوق را به جای نسبت عبد و الله و طریقت روادار را به جای شریعت جزمی بگذارد تا اسلام دوران پیشاصنعتی را انسانی تر و تحمل آن را بر مردمان آسان تر کند.
بینادگرایان اسلامی در نخستین مرحله خود در واکنش به تفسیرها و تاویل های غیررسمی درون دینی چون عرفان شرقی، به حربهء ارتداد، رفض، بدعت و احکام مرگ متوسل می شد. 


بنیادگرائی اسلامی دورهءاول واکنشی درون دینی بود اما در دو دورهء دیگر به واکنشی برون دینی نیز متحول شد.
دینامیزم درونی و درون جوش تحول در جوامعی که کارل مارکس آن ها را واجد «نظام تولید آسیائی»، برخی «استبداد شرقی»، برخی «جوامع آسیائی» و... می نامیدند، چنان نبود که زمینهء تحول درون جوش و موزون جامعه را به انقلاب صنعتی فراهم کند. 
اروپای غربی بر بستر دینامیزم درون جوش و به نسبت موزون، به مدرنیته و مدرنیزم و دیگر پیامدهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انقلاب صنعتی دست یافت اما در چهرهء استعمارگر به جوامع دیگر وارد شد و روایتی ناموزون و متناقض از مدرنیته و مدرنیزم سلطه گر را بر جوامع «نظام تولید اسیائی» یا «جوامع آسیائی» فرود آورد که برای آنان درون جوش نبوده، موزون گسترش نیافته، به تناقضات شدید در این جوامع دامن زده و چون عنصری خارجی در کالبدی بی رمق، واکنش های منفی را علیه خود برانگیخت.


بنیادگرائی اسلامی دورهء دوم، در مقابله با آن چه از بیرون آمده و درونی شده بود، بر شالودهء «سنت» ها، «بازسازی و حفظ هویت» و «مقابله با غرب» شکل گرفت تا بیانی باشد از واکنش منفی به مدرنیتهء سلطه گر وارداتی و مدرنیزاسیون ناقض و متناقضی که در کنار سنت ها و متضاد با آن ها، چهرهء دیگر می کرد و بافتی را پدید می آورد که در نوشته های دیگرم از آن با عنوان «زیست همزمان عناصر ناهمزمان» یاد کرده ام. 
دورهء سوم بنیادگرائی اسلامی به عصر جهانی شدن پدید آمد. جهانی شدن مناسبات سرمایه داری، که بر شکاف روز افزون مرکز غنی سلطه گر و پیرامون فقیر تحت سلطه و شکاف فقر و غنا در کشورهای مرکز شکل گرفته است، نه فقط مناسبات اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری غالب، که فرهنگ برآمده از تولید انبوه و «صنعت فرهنگ» را نیز جهانی می کند. 
این بار جهانی شدن، همراه با انقلاب ارتباطات، و از جمله همراه با فرهنگ برآمده از تولید انبوه فرآورده های فرهنگی و هنر ـ کالای صنعت فرهنگ - بر کشورهای پیرامونی فرود آمد.


فرآنید جهانی شدن، تناقضات پررنگ خود را بر بشریت معاصر تحمیل کرده است اما و به هر حال و با هر هدف و بر هر بستری، امکان بیان آزادتر اندیشه و تخییل، امکان تولید و توزیع آزادتر آثار هنری و ادبی و نظری را نیز فراهم آورده یا این امکانات در پرتو انقلاب ارتباطات فراهم تر شده اند.
استبدادهای دوران جنگ سرد کارائی خود را در حفظ نظام سرمایه داری جهانی از دست دادند، بستن دروازه های فرهنگی ناممکن شد و برخی فرآورده های انقلاب ارتباطات تا دورترین دهکده های جهان اسلام نیز رخنه کردند. در این تحولات مثبت و منفی، تقدس زدائی از مقدسات اسلامی نیز آسان تر شد. 


عصر انقلاب ارتباطات نه فقط مناسبات اقتصادی و اجتماعی، که فرهنگ غالب بر جوامع سرمایه داری را نیز جهانی می کند. آزادی نقد و انتقاد از مبانی و مقدسات دینی بخشی از این فرهنگ است که همراه با آن جهانی می شود.
به دوران ما، از خود بیگانگی مقدس نه فقط در اروپای غربی، که در همه جهان، به موضوع نقد زمینی بدل شده است. 
با جهانی شدن نقد و انتقاد و تقدس زدائی، مقاومت خشن در برابر تقدس زدائی از مبانی دین نیز جهانی شده و یکی از مؤلفه های مهم بنیادگرائی اسلامی در مرحله سوم را شکل می دهد.
بنیادگرائی اسلامی در مرحلهء سوم در عوامل گوناگون سیاسی و اقتصادی، در ساختار پرتنش، بحرانی و ناموزون سرمایه داری جهانی، در فقر جنوب و غنای شمال، در شکاف روزافزون فقیران و ثروتمندان، در سیاست های سلطه گرانهء قدرت های بزرگ، و... ریشه دارد اما واکنش به جهانی شدن تدریجی آزادی بیان، واکنش به تقدس زدائی و نقد مقدسات دینی، واکنش به شکستن حریم ممنوعیت های هزار و اندی ساله نیز از عوامل و زمینه های آن است. 


اسلام اروپائی 
مهاجرت گسترده از کشورهای فقیر مسلمان نشین به اروپای غربی، نرخ بالای زاد و ولد در مهاجران و تغییر ترکیب هرم جمعیتی و... اسلام را به دومین دین بزرگ اروپای غربی بدل کرده است.
اسلام در تاریخ خود به هر جامعه ای که رفت رنگ فرهنگ آن جامعه را به خود گرفت و هم از این روی می توان از تفاوت های اسلام ایرانی، مصری، خاوردور و... نیز سخن گفت. 
بر همین قیاس، اسلام اروپائی نیز در حال پدید آمدن است. اسلامی که برخی ارزش های نظام ارزشی اروپای غربی را، از جمله تحمل نقد مقدسات، جذب کرده یا با آن ها کنار آمده است هرچند اقلیتی به گرایش بنیادگرای مرحلهء سوم می پیوندند و بر آن اند که نقد مبانی و مقدسات دین را با خشونت پاسخ داده، حریم حرمت جزم های گذشته را با تولید فضای رعب و وحشت حفظ و رعایت آن ها را بر نامسلمانان تحمیل کنند. 


عقب نشینی تهاجمی خشونت 
بنیادگرائی اسلامی ِ دورهء سوم به دلیل ضعف خویش است که هدف های آسانی چون ایستگاه های قطار، فرودگاه ها، فروشگاه ها و دیگر مراکز تجمع مردمی، دفترهای نشریات و انتشاراتی ها، نمایشگاه ها، سالن های سینما و تاتر، نویسندگان و هنرمندان، مردم عادی و... را به آماج حمله های خشن خود بدل می کند. کشتن دسته جمعی مردم عادی از هنجارهای رایج بنیادگرائی اسلامی مرحلهء سوم است که از 11 سپتامبر به بعد باب شد. 
اکثریت مسلمانان با خشونت بنیادگرائی اسلامی دورهء سوم موافق نیستند، تروریست های اسلامی به نسبت همهء مسلمانان، اندک شمار اند اما حتا انفجار یک بمب و قتل چند انسان در جوامع اروپای غربی، پیامدهای سیاسی مهم و خطرناکی را به دنبال دارد و از جمله بر آراء افراطی ترین گرایش های راست و گاه نژاد پرست می افراید. 
خطر اقلیت معدود تروریست های اسلامی از جمله در آن است که با ترورهای خود دولت های آمریکا و اروپای غربی را به سرکوب آزادی بیان و به پلیسی کردن فضای جامعه سوق داده و به دولت ها امکان می دهد تا پایمال کردن حقوق و آزادی های فردی را با حفظ امنیت شهروندان توجیه کنند. برخورد شهروندان با مسلمانان اروپائی نیز تیره تر می شود. 


پدید آورندگان 11 سپتامبر لشکری انبوه نبودند اما این رخداد جهان را تغییر داد یا زمینهء تغییر جهان را به سود افراطی ترین گرایش های راست جهان سرمایه داری آماده می کنند. 


تقدس زدائی، بیان عقیده یا توهین به مقدسات؟ 
اتهام به یک «فرد حقیقی»، یک آدم مشخص را می توان با معیارهائی تعریف کرد و از جمله آن که صفت و اتهام با دلایل محکمه پسند اثبات پذیر همراه شود اما «توهین به مقدسات دینی» ترکیبی مبهم، تعمیم پذیر و تعریف ناپذیر است.
هیچ کس تا کنون معیار عینی و مشخص همه پذیری برای تعریف «توهین» و «مقدسات» و سنجه هائی عقلانی همه پذیری برای تمیز و تفکیک «توهین» از «نقد»، «اعتقاد» از «مقدس» و «باور» از «مبانی» ارائه نکرده است؛ چرا که تدوین چنین معیارها و سنجه هائی، که نه فقط برای یک گروه که دستکم برای اکثریت مردم قابل قبول باشد، ممکن نیست.


دین ها و عقیده های غیردینی، نه شخصیت های حقیقی، که مجموعه ای از باورها هستند. هیچ کس یا نهادی نمایندهء این یا آن دین یا عقیده غیردینی نیست، بحث در بارهء دین ها، بحث در حوزهء عقیده ها است نه بحث در حوزهء داوری در باره این یا آن شخص حقیقی. 
حرمت توهین به مقدسات بدین معنا است که هر دین دار یا بی دینی می تواند برخی عقاید و باورهای خود را «مقدس» اعلام و هرچه را که خوش ندارد «توهین» به مقدسات خود تلقی کرده و خواستار ممنوعیت آن شود.
هر کس حق دارد عقاید خود را بیان و عقاید دیگران را نقد کند. عقیده، در هر قالبی که بیان شود: از مقاله و اثر هنری از جمله کاریکاتور تا اثر ادبی از جمله رمان و... حاصل اندیشه و تخییل آدمی است و می تواند با باورهای دیگران در تضاد افتد و توهین تلقی شود.


آن چه نزد کسی مبانی دین یا مقدسات است در نزد دیگری هیچ نیست مگر موضوع نقد و انتقاد. آنچه یکی «توهین» تلقی می کند در نزد دیگری انتقاد است یا بازآفرینی هنری و نقادانه این یا آن باور یا چهره دینی و هر دو حق دارند نظر و اثر خود را آزادانه بیان و منتشر کنند. 
مصونیت مقدسات دین از نقد یا «توهین»، اگر پذیرفته شود، حق انحصاری اسلام نیست. اگر پیروان هر دینی و طرفداران هر عقیده غیردینی حق داشته باشند که حوزه هائی را «مقدس» و نقد آن ها را ممنوع کنند، هیج نظری در هیچ بابی و در هیچ قالبی قابل بیان نیست، شمار مقدسات مصون از نقد، به شمار انسان های عالم می رسد، فهرست «مقدس های ممنوع شده» سر به صدها هزار می زند و این پرسش ها نیز بی جواب می ماند که چه کسی فهرست مقدسات مصون از نقد را نوشته، چه کسی بر اجرای این فهرست نظارت کرده و چه کسی توهین را از انتقاد تفکیک می کند
؟
اگر بازآفرینی خدا و چهره های مقدس دینی در آثار هنری ممنوع شود بخش مهمی از گنجینه نقاشی و مجسمه سازی جهان از جمله نقاشی ها مجسمه های قرون وسطا و رنسانس اروپا، شاهکارهای بزرگی که از زیباترین میراث های فرهنگ بشری هستند، معبدهای هندو، مجسمه های بودا در کامبوج و... باید نابود شوند چرا که در این آثار خدا، پیامبران و چهره های مقدس دینی در نقاشی ها و مجسمه ها بازآفرینی شده اند.
حوزهء مقدسات حتا در میان پیروان یک دین نیز مبهم است. برخی مسلمانان شیعه پنج و برخی مسلمانان سنی سه اصل را اصول و مبانی اسلام می دانند، برخی پیامبر و برخی پیامبر و چهار خلیفه راشدین و برخی پیامبر، دختر او و 12 امام شیعه را چهره های مقدس تلقی می کنند. به شمار هر دین و مکتب و عقیده غیردینی می توان حوزه مقدس تولید کرد و بدین سان راه را بر هر انتقادی در هر موردی بست.
از منظر اغلب مسلمانان تصویر کردن چهره پیامبر اسلام در پرده های نقاشی یا نشان دادن چهره او در فیلم و تاتر توهین به مقدسات تلقی می شود. کاریکاتور اشخاص بازآفرینی هنری و نقادانه آن چهره ها است در قالب طنز اما اغلب مسلمانان کاریکاتور پیامبر خود را توهین به مقدسات می انگارند.


این برداشت ها و تلقی ها حق آنان است اما آن گاه که تلقی خود را با سانسور، خودسانسوری، ترور، بمب، مسلسل و تولید فضای رعب و وحشت بر دیگران تحمیل می کنند، آزادی بیان را هدف گرفته و نامسلمانان را از حق اندیشه و تخییل و بیان آزاد محروم می کنند.
عمق و سطح آزادی بیان «به واقع موجود» را در هر جامعه، ترکیبی از مولفه های سیاسی، فرهنگی، تاریخی، ساختار حکومتی و قضائی، حد تحمل مردمان و... تعیین می کند و این نیز هست که چالش بین گرایش های طرفدار آزادی بیان با نهادها و گرایش های مخالف آزادی بیان چون دولت ها، نهادهای دینی، تابوهای اخلاقی و فرهنگی در نظام ارزشی غالب بر جامعه و... بر حد و سطح و عمق آزادی بیان در هر جامعه تاثیر می نهد. 


...و تحول ناگزیر 
اسلام با چالشی بزرگ مواجه است. ممنوعیت نقد مبانی و مقدسات دین در پوشش «توهین به مقدسات»، ممنوعیت بازآفرینی نقادانه چهره های مقدس در آثار هنری و ادبی و از جمله در کاریکاتور و... هزار واندی سال بر جوامع اسلامی تحمیل شده بود. 
این ممنوعیت ها را به دوران ما نمی توان به جوامع دیگر صادر کرد به ویژه در هنگامه ای که این ممنوعیت ها در مهد خود، در جوامع اسلامی، نیز در حال شکستن اند.
نقد مقدسات دینی و باز آفرینی تاریخ و چهره های مقدس دین اسلام را نمی توان با بمب و گلوله و قتل و کشتار متوقف، و جزم های مذهبی را نمی توان با قتل و تولید فضای رعب و وحشت بر دیگران تحمیل کرد؛ و چون چنین است که هست، اسلام نیز در عرصهء تحمل نقد مبانی و مقدسات دین و در حوزهء بازآفرینی انتقادی تاریخ و چهره های مقدس خود به راه کلیسا خواهد رفت، هرچند در مسیر و شکل هائی متفاوت. اما گام نهادن در راهی که نه از سر انتخاب آزادانه، که بر بستر تحمیل واقعیت ها، ناگزیر شده است آسان و بی تنش نیست. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر